دسته بندی | پیشینه متغیر های روانشناسی |
بازدید ها | 95 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 68 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دو ) گشتالت درمانی در 35 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
توضیحات: فصل دوم (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
ریشه های فلسفی و تجربی گشتالت درمانی
کار ویلیام جیمز، یعنی مخالفت با عنصرنگری روانشناسی، نیز صورت ابتدایی روانشناسی گشتالت است. جیمز عناصر هشیاری را انتزاعهایی مصنوعی میدانست. او بر این تأکید داشت که ما اشیاء را به صورت کل می بینیم نه دسته هایی از احساسها(جیکوب و هیسنر، 2009).
پدیدارشناسی مورد نظر هوسرل جزیی از سیر تحولی رواندرمانی گشتالتی بوده است. پدیدارشناسی مورد نظر هوسرل عبارت بود از بررسی موضوعات آنگونه که در هشیاری انسانها تجربه می شوند. روش شناسی پدیدارشناسی عبارت است از شهود یا تمرکز بر پدیده یا موضوع، تحلیل جنبه های مختلف پدیده و آزاد کردن خویش از پیش پندارها به گونه ای که مشاهده گر بتواند پدیده مورد نظر را به دیگران بفهماند(جیکوب و هیسر، 2009).
روانشناسی گشتالت اصولاً بر این دیدگاه مبتنی است که پدیده های روانشناسی یک کلیت هستند نه مجموعه از اجزا. در روانشناسی گشتالت، میدان بر مبنای شکل و زمینه قابل بررسی است. شکل می تواند برجسته و زمینه در حاشیه باشد. با این حال دو مفهوم شکل و زمینه نقش مهمی در منطق نظری گشتالت درمانی دارند. وقتی شکل ها ناقص یا مبهم هستند به حاشیه رانده می شوند و حواس شخص را پرت می کنند. برای نمونه، پسری که از مار می ترسد نمیتواند مفهوم مار را به طور کامل وارد ذهن خویش کند یا از آن یک شکل کامل بسازد. وقتی این پسر بتواند مارها را لمس کند و از آنها نترسد، شکل کامل می شود(شارف، 2000).
در نظریه ی شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته میشود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته میشود. اینگونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجهی نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالتهای تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد. اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراکهای فرد و به نظم درآوردن این ادراکها میگردد. این ادراکها نیز به نوبه خود به صورت تجربهی اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده میشوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس میکند، گفته میشود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار میشود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیشنما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار میگیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر میشود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب میگردد، شکل از زمینه دور میشود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر میشود. برای توصیف نظریهی گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کلنگری آشنا باشیم. در توضیح اصل کلنگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف میشود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کلنگر آدمی گفته میشود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل تفکیک را تشکیل میدهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکیشده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی میباشد.
دومین رابطه، اصل کلنگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را می دهند؛ یعنی آدمی و محیط او به هم بسته میباشند(برونر، 2010).
ماهیت انسان
پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خودشکوفایی دیدگاه خوشبینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خودشکوفایی کشیده میشوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام مینگرد: ما بهطور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز بهطور کامل "شکوفا نمیشویم". این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است(برونر، 2010).
دفاع ها در گشتالت درمانی
گشتالت درمانی به لزوم وجود مرز مناسبی بین فرد و دیگران برای آگاهی و پیشگیری از اختلال روانی معتقد می باشد. رشد در این رویکرد درمانی به معناری حرکت از حمایت های محیطی به سمت حمایت های شخصی می باشد. مراجعان به واسطه آگاهی لحظه به لحظه تجارب خود، به تعبیر و تفسیر تجارب وضعیت خود می پردازند. مراجعهن با دوباره تجربه کردن مشکلات و موقعیت های دردناک گذشته، کارهای ناتمام گذشته خود را که کارکرد زمان حال انان را مختل کرده است، به اتمام می رسانند(نوابی نژاد، 1388).
درمانگر گشتالتی روی مقاومت ها در برابر تماس نیز تمرکز می کند . این مقاومت ها دفاع هایی هستند که انها را برای جلوگیری از تجربه کردن زمان حال به صورت کامل و واقعی پرورش می دهیم. پنج نوع مقاومت که در گشتالت درمانی به چالش کشیده می شوند عبارت اند از:
درون فکنی: عبارت است از گرایش به پذیرفتن بی چون و چرای عقاید و معیارهای دیگران بدن جذب کردن آنها برای هماهنگ کردن با آنچه هستیم
فرافکنی: در فرافکنی ما جنبه هایی از خود را با محیط نسبت دادن به محیط رها می کنیم. در واقع در فرافکنی، ما آن دسته از ویژگی های شخصی که با خود انگاشت مان هماهنگ نیست را رها می کنیم و به دیگران نسبت می دهیم
معطوف کردن به خود: عبارت است از برگرداندن چیزی که دوست داریم در حق دیگران انجام دهیم به خودمان یا انجام دادن چیزی که دوست داریم دیگران در حق ما ناجام دهند. برای مثال اگر به خودمان ناسزا بگوییم و صدمه بزنیم معمولا پرخاشگری را که می ترسیم به دیگران معطوف کنیم به خودمان معطوف می کنیم.
انحراف: فرایند حواس پرتی است به طوری که به سختی می توان احساس تماس را نگه داشت. کسانی که منحرف می شوند می کوشند از طریق استفاده از شوخی، تعمیم های انتزاعی و سوال کردن به جای اظهرا نظر، تماس را مبهم نمایند
دسته بندی | پیشینه متغیر های روانشناسی |
بازدید ها | 22 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 27 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 16 |
.
مبانی نظری و پیشینه پژوهش نقاشی آزاد و هنر درمانی در 16 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
( چسبیدن برخی نوشته ها در متن پایین به خاطر رعایت نیم فاصله در متن اصلی است و فایل دانلودی شما مشکلی نخواهد داشت .)
هنردرمانی و تعریف آن
«هربرت رید»1، تاریخ نگار هنر در کتاب «پیکره و انگاره» می نویسد : «برخلاف نظریه های اولیه که هنر را صرف انرژی اضافی دانسته اند، هنر در سیپیده دم فرهنگ بشری کلید بقا و موجب تقویت قابلیت های لازم برای تنازع بقا بوده و به مثابه کلیدی برای بقا باقی مانده است». پس هنر یکی از راه ها و ابزارهای تامین بقا انسان است و بدیهی است در شرایطی مانند بیماری ها و مشکلات روحی و جسمی نیز می تواند نقشی پالایش دهنده، تصحیح کننده و تسکین بخش بازی کند و ارتباط انسانی را ارتقا بخشد. تاریخ هنر از دیرباز، سراسر بیان روش هایی برای پالایش درونی، سازگاری با واقعیت های بیرونی و خلاقیت و خودشکوفایی است (سایمون2، 2006). و جریان پیوسته آن در حال حاضر به رشته هنردرمانی بر پایه اهدف علمی و تجربی رسیده است و روز به روز تکنیک های آن بر مبنای نظریه های روانکاوی3، رفتارگرایی4، گشتالت5، مُراجع محوری6، انسان گرایی7؛ توسعه پیدا می کند (نیسمون8، 2010).
ظاهراً بشر از نخستین روزهای حیات خود با این کارکرد هنر آشنا بوده است. بسیاری از نقاشی های باقی مانده در غارهای دوران پارینه سنگی منعکس کننده دغدغه های ذهنی و راهی برای کسب آرامش روحی و غلبه بر ترس ها و اضطراب های انسان اولیه است. هنر در بسیاری از موارد نوعی ارتباط غیرکلامی و وسیله ای برای بیان آمال و آرزوهای انسان و راهی برای تسکین آلام و فشارهای درونی اوست که در طراحی، نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی انعکاس می یابد (کاندینسکی1، ترجمه نوراله خانی، 1389).
فینگ2، گلدمن3، لویک4 (1991) هنردرمانی را اینگونه تعریف می کنند «هنردرمانی عبارت از نظامی است که عناصر رواندرمانی را با منابع ثبت نشده خلاقیت و احساس در بیمار پیوند می دهد منظور از منابع ثبت نشده خلاقیت، فعالیت های مربوط به ایجاد کردن و ساختن است که می توان آنها را جایگزین علایم روان نژندی5 نمود، بدین صورت که با تقویت دفاع های موفقیت آمیز بیمار او را به حالت قبل از بیماری سوق داد.
وودز6 و ویلیامز7 (1997) اظهار می دارند؛ هنردرمانی یعنی درمان و شفابخشی آشفتگی های روانی از طریق واسطه های هنری که از طریق آن درمانجو می تواند درون خود را آشکار سازد و به درمانگر کمک کند
تا آنچه را او ارایه کرده تحلیل نماید و در جهت شیوه های درمانی دیگر قدم بردارد.
از نظر پاین1 (2010) وجه مشترک تمامی درمانگران هنری توجه به برقراری ارتباط بصورت غیرکلامی و فرایندهای خلاقانه و نیر فراهم آوردن محیطی امن و قابل اعتماد است که افراد در آن احساسات قوی خود را بشناسند و ابراز کنند.
دسته بندی | پیشینه متغیر های روانشناسی |
بازدید ها | 21 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 57 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
.
مبانی نظری و پیشینه پژوهش نمایش خلاق و تئاتر درمانی در 35 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
( چسبیدن برخی نوشته ها در متن پایین به خاطر رعایت نیم فاصله در متن اصلی است و فایل دانلودی شما مشکلی نخواهد داشت .)
هنر درمانی یکی از راه های درمان معضلات و مشکلات روحی و روانی است یکی از شاخه های هنردرمانی، بازی درمانی است که خود به شاخه های گوناگونی چون سایکودرام و درام درمانی تقسیم می شود، مسئله اصلی مقاله من تئاتر درمانی یا درام درمانی هست که این موضوع را از حیث علاقه زیادی که به تئاتر دارم انتخاب کردم. تئاتر درمانی در زمره گروه درمانی هاست. گروه درمانی را نخستین بار جوزف اچ پرات در ایالات متحده آمریکا از 1915 آغاز کرد. او نخستین شکل گروه درمانی را با هدف درمان پزشکی در بیماران مبتلا به سل به کار گرفت، کار او شباهت زیادی به گروه های خودیاری و گروه درمانی های رفتاری شناختی امروزی داشت که هدف آن ها کاهش استرس مشکل مشترک جسمی یا روان شناختی اعضای گروه است. گروه درمانی در موقعیت های مختلف بالینی و غیربالینی به کار می آید. شیوه معمول آن تشکیل دست کم دو بار در هفته و با زمان بینی 45 تا 90 دقیقه و تعداد 8 تا 15 نفر است و برای اثربخشی این نوع درمان حضور مستمر آن الزامی است. شکل های گروه درمانی نیز متنوع هستند؛ گروه های تحلیل ارتباط متقابل، رفتاری شناختی، گشتالتی، گروه های خودیاری روان کاوی، تئاتر درمانی و موسیقی از جمله این گروه ها هستند. گروه درمانی در موقعیت های مختلف همچون بخش های بستری روان پزشکی، درمانگاههای سرپایی اعصاب و روان، مراکز روزانه و حتی مدارس و موسسات اجتماعی به کار می آید. به کار بستن نوع، فراوانی تعداد جلسات و تعداد افراد شرکت کننده در گروه درمانی بستگی دارد به هدف آموزش و گرایش نظری گروه درمانگر و اهداف موسسه ای که گروه درمانی در آن ارائه می شود. اما متاسفانه این خدمات در ایران نسبتاً ناشناخته است اما در کشورهای پیشرفته به خوبی و برای ارائه خدمات روانشناسی بالینی به بیماران استفاده می شوند (بلانر، 1383).
تئاتر درمانی از جمله روش های روان درمانی است که دارای جذابیت هایی برای متخصصان روان درمانی است. تئاتر درمانی در رشد و توسعه درمانگری نقش قابل توجهی دارد همچنین در درمان گروهی خانواده درمانی و حتی درمان انفرادی نیز یکی از انواع روان درمانی های پیشرو، خلاق و مفید است. تاکید بر روی تئاتر درمانی به منزله یکی از روش های موثر روان درمانی است، در روان درمانی انفرادی فقط از طریق گفت و گوی بین درمانجو و درمانگر برای بازگشایی مسئله یافتن عوامل مرتبط با مساله و درک هیجان ها و افکار زیرساز مسئله تلاش می شود در حالی که در روش های تئاتردرمانی عمل و اجرا نیز به کمک درمانگر می آیند. در تئاتردرمانی می توانیم اندیشه، هیجان و رفتار را در هم تنیده به ارتباط و تناقض آن ها پی ببریم. و بطور خلاصه در این نوع درمان اندیشه، احساس و رفتار هر سه به سطح آگاهی می آیند و در فرایند آن هنرآفرینی در تلفیق سازش و انطباق بین این سه عنصر است.
ابزارهای درمان در درام درمانی شامل موسیقی، پانتومیم، بداهه سازی، بازی های دسته جمعی نمایشنامه نویسی، گریم ماسک، عروسک و... می باشد. بهترین امکان در درمان از طریق هنر درام درمانی است که امکانات نمایشی فراوان در اختیار دارد. در شرایط ایمن تئاتر درمانی افراد به (فی البداهه) بودن دعوت می شود زیرا که تنها در این شرایط ایمن است که خودجوشی و خلاقیت بروز پیدا می کنند (محامدی، 1386).
هنردرمانی یعنی بیان عاطفه در هنر که در جهت رشد و خلاقیت درونی افراد و توانبخشی بیماران و معلولان ذهنی و جسمی، قدم های مناسبی برداشته است. درمان در هنردرمانی که شامل نمایش، موسیقی، نقاشی و... می شود شرایط مناسبی برای بروز و تشخیص مشکلات و درمان آنها فراهم می آورد. دالی می گوید: هنردرمانی راهی برای بیان احساسات مغشوش و به خوبی درک شده، از طریق هدایت آنها به وضوح و نظم است. ارسطو تاثیر بازی را در روان، تماشاگر مورد جستجو قرار می دهد و عقیده بر آن دارد که تماشای نمایش باعث آرامش تماشاگر و کاسته شدن از بار غم و اندوه و عقده های روانی او می شود و این که تئاتر پالاینده است روح را تسکین می دهد.
به تعبیری می توان گفت زندگی بدل تئاتر و تئاتر بدل زندگی زیرا همه ما نقش بازی می کنیم هر کس نقش خود را بازی می کند و این نقش را خانواده و اجتماع به آنان می دهد و گاه از درون خود انسان شکل می گیرد، گاهی حتی می توان هریک از نقش های آدمی را به مثابه یکی از خصوصیات وی دانست و اگر چنین باشد لزوم ارتباط بسیار حائز اهمیت خواهد بود زیرا ارتباط بستری است که در آن خصوصیات افراد تحقق می پذیرد و عالی ترین شکل ارتباط نمایش(تئاتر) است (شفیعی، 1383).
در اوایل قرن 20 دکتر مورنو اساس نظریه سایکودرام یا تئاتردرمانی را در وین بنیان گذاشت. او در سال 1921 سایکو درام را (علم کشف حقیقت) نامید و موضوع آن را چنین تعریف کرد: تئاتر درمانی نوعی کاوش علمی جهت دریافت حقیقت از طریق شیوه های نمایشی است.در تئاتر درمانی به فرد کمک می شود تا با تجسم و بازی کردن یک مسئله به جای فقط صحبت کردن در مورد آن (روان درمانی مرسوم) مسئله را بازنگری کرده، برای آن راه حل مناسب را پیدا کند. تئاتر درمانی تحلیل شناختی را ابعاد تجربی و کنشی پیوند می دهد در عمل-پیاده کردن تعامل بین فردی در یک مسئله درگیر کردن جسم و ذهن به این که رویدادی در حال وقوع در زمان اکنون است. نظرات و احساس هایی را به سطح آگاهی فرد منتقل می کند که فقط در حالت گفت و گو در مورد آن مسئله انکان پذیر نیست. وجوه غیرکلامی نه فقط در کم و کیف رابطه اثر دارند بلکه سرنخ هایی از انگیزش های نهفته درونی هستند مثلاً بروز رفتارهایی با شدت عصبانیت بیشتر یا حالت های ترس آشکارتر سبب آگاهی به هیجان هایی می شود که ممکن است در فرد نهفته و فروخورده شده باشند. رویکردهای عملی به خصوص در درمان نه فقط برای بیمارانی که دارای ظرفیت محدود شده فعالیت ذهنی و توصیف کلامی هستند (مانند کودکان و افراد مبتلا به جنون، بزهکاران و غیره...) مفید است، بلکه برای کسانی که تجارب ناگوار خویشتن را با مکانیسم منطقی سازی کتمان می کنند نیز سازنده و موثر است یکی از امتیازهای تئاتردرمانی تبدیل تمایل برون ریزی فرد به مجرای سازنده ی درون پردازی است (مسعودی، 1385).
خانم منیژه محامدی در کتاب درام درمانی خود به این شکل درام درمانی را تعریف کرده اند که: درام درمانی عبارت است از مجموعه رفتارهایی که بودن و زندگی ما را در قالب اجرا بازسازی می کند. در واقع فرصتی فراهم می آورد تا فرد به یگانگی فردیت و تعدد نقش های خویش آگاه گردد. در درام درمانی با قراردادن درمانجو در شرایط مشابه با آن چه که برای او رخ داده و مسیر شکوفایی اش را مسدود کرده است، موقعیتی فراهم می شود که آن شخص بتواند با کم کردن فاصله ی کنش عاطفی و شناختی به بررسی و گره گشایی مشکل خود بپردازد و واکنشهای تخریبی را به خودشکوفایی بدل سازد. یکی از مهمترین ابزارهای این تغییرها جابه جایی نقش است (محامدی، 1386).
دسته بندی | آزمون ارشد |
بازدید ها | 55 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش موسیقی درمانی
در40 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
می توان موسیقی را علم گفت،زیرا عنصر اصلی موسیقی یعنی صوت و زیر بمی اصوات در اثر نسبت های ریاضی پیدا می شود و از طرف دیگر چون تمام قواعد موسیقی مانند ریاضی،مسلم و بدون تغییر نیست و ذوق و قریحه سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد،پس می توان آن را هنر نامید. یعنی موسیقی دارای دو جنبه علمی و هنری است(فردوسی،1380).
در زمینه روانشناسی موسیقی پژوهش های بسیاری انجام گردیده است که شامل پژوهش ها،ارزیابی های عصب شناسی و فیزیولوژیک بنیادی زیستی،درک موسیقی مطالعات سو برتری نیمکره ای،مطالعات مربوط به شنوایی و مطالعات روانی – فیزیکی مکانیزم های ادراک شنوایی،مطالعات روانشناسی شناختی،تحلیلهای تظاهرات شنوایی و رمزگردانی آن،درک ملودیک و اجرای ماهرانه موسیقیایی،ارزیابی روانشناسی اجتماعی،جنبه های زیبایی شناختی و عاطفی گوش دادن به موسیقی،تحلیل رفتاری یادگیری موسیقی و مطالعات کاربردی این حوزه ها در درمان،آموزش،صنعت و غیره می شود.(هارگریوز،1986؛ نقل ازانصاری مقدم،1372).
احساس زیبایی شناختی یا شناخت زیبایی که نتیجه حالت خاصی از زندگی است،نقطه مرکزی هنرها از جمله موسیقی است که وجه تمایز هنر از زندگی به شمار می رود(انصاری مقدم،1372).
موسیقی مبین و موجود احساسات است. موسیقی بخش طبیعی و زاده صوت و از نیازمندیهای نخستین بشر به شمار می رود. موسیقی فن تجسم عواطف است و مانند شعر از طبیعت تقلید می کند،موسیقی زبان حال روح بشری است و هیجاناتی را که کلام قادر به تعبیر آن نیست بدان وسیله می توان تشریح کرد. موسیقی زبانی بین المللی به منظور ابراز آرزوها،انتظارات و عواطف و احساسات است و برای هر ملتی متناسب خصوصیات ملی امتیازات معینی دارد(روشن روان،1378).
موسیقی به عنوان یک هنر فطری اولین هنر شناخته شده و بشری و خاستگاه اولیه هنرهای دیگر است. انسان اولیه پیش از آنکه زبان اختراع شود تا از طریق آن بتواند با هم نوع خود ارتباط برقرار کند از طریق موسیقی این عمل را انجام می داده است. به این ترتیب موسیقی اولین وسیله بیان و ارتباط نیز بوده است. سومریان پنج هزار سال قبل از میلاد قواعد موسیقی خود را تئوریزه و مدون کرده بودند و با در اختیار داشتن سازهای متنوع،انواع موسیقی را تولید و اجرا می کردند. یونانیان حدوداً نه قرن قبل از میلاد تمامی اصول و قواعد موسیقی خود را مدون و مکتوب کرده و برای هر گروه سنی سازهای ویژه و نوعی خاص از موسیقی را جایز می شمردند. در یونان باستان موسیقی به عنوان یک علم و هنر مقدس و متعالی شناخته می شد،که باعث رشد ذهنی،تقویت حافظه،تزکیه نفس،رشد خصلت های پاک انسانی،سلامت نفس و درک جهان هستی می شود. از این رو در فلسفه یونانی آمده است که برای تربیت شخصی سالم و مبتکر و جامعه ای عاری از بدی ها و زشتی ها باید کودکان را از سنین کم با موسیقی و ژیمناستیک آشنا کرد و در چین باستان معتقد بودند که موسیقی انسان را با نظم و محاسبات ریاضی آشنا کرده رابطه دقیق و در میان اجزاء یک پدیده بزرگ را بدرستی قابل درک می کند(روشن روان،1378).
موسیقی جهان شمول است و اگر خواسته باشیم در موسیقی عنصری را بیابیم که حامل این جهانشمولی در ذاتی ترین شکل آن باشد و نوعی تداوم و اشتراک را از قدیمی ترین و ساده ترین اشکال موسیقی گرفته تا جدیدترین و پیچیده ترین اشکال آن نشان دهد در نهایت تنها به یک عنصر می رسیم. می توان ادعا کرد ذات موسیقی را می سازد و آن صداست. اگر نقاشی را بتوان در آخرین تحلیل به نگار یا تصویر خلاصه کرد موسیقی را نیز در ریشه دارترین شکل آن باید تنها یک صدا دانست. انسان از آغاز پیدایش خود در جهانی نگارین و گویا زندگی کرده و شکل گرفته است،پس فرهنگ نیز پدیده ای است که همواره با نگارها(شکل ها)و آواها(صداها)مشخص می گردد «در اسطوره شناسی انسانی،صدا مکانی ویژه دارد که از ابتدای انسانیت در بالاترین موقعیت ها قرار داشته است،در بسیاری از اساطیر آفرینش جهان با یک صدا آغاز شده است. صدایی که آفریدگار را با یک سرود،یک کلام،یک فریاد،یک خنده،یک آه .... از خود برمی آورده است. صدا در اسطوره شناسی فرهنگ های مختلف مانند هندوچین نیز بار بزرگی را حمل می کند این امر را باید بازتابی از حضور کارکرد موسیقی با صدا در زندگی انسان ها دانست. رشد و توسعه شناخت موسیقی در همراهی با تفکر اجتماعی انسان ها صورت گرفت از این رو زمانی که در نیمه قرن نوزدهم علوم انسانی در شکل نوین خود پا به عرصه وجود گذاشتند موسیقی شناسی نیز می توانست به مثابه علمی حتی قدیمی تر از شناخت انسان ها مطرح شود(فکوهی،1378).
در فرهنگ های سنتی موسیقی نه تنها با تمام شئون زندگی مردم ارتباط داشته و امروز هم به شکل کم رنگتر هنوز ارتباط دارد بلکه با تمام هنرها مرتبط است. در فرهنگ های سنتی موسیقی با ادبیات شفاهی و بعضاً ادبیات کتبی با نگارگری،هنرهای نمایشی و اسطوره ها و آئین های مذهبی و غیرمذهبی پیوند دارد(درویشی،1384).
قطع ارتباط موسیقی با زندگی مردم ابتدا از شهرهای بزرگ شروع و امروزه به ترتیب از شهرهای درجه دو،سه و چهار در حال تعمیم به روستاها است،ارتباط موسیقی در جوامع سنتی با زندگی به این معناست که هر نوع موسیقی مربوط است با یک فعل و انفعالی از تولد تا مرگ که در آن جامعه صورت می گیرد،یعنی هیچ موسیقی ای بدون موضوع نیست ولی در شهرهای بزرگ(مثل تهران)موسیقی با هیچ چیز زندگی مردم ارتباط ندارد در خانه،ماشین،هتل،.... موسیقی گوش می کنیم و در واقع حجم پخش موسیقی به حدی است که کلافه کننده است ولی همه اینها سطحی بوده و با زندگی ارتباط ندارد. در این شهرها موسیقی جدی را هم تفننی گوش می دهند،یعنی از روی هوس،ولی موسیقی در جوامع سنتی اصلاً هوس نبوده .... امروزه در فرایند جدا شدن موسیقی از زندگی بسیاری موسیقی گوش می دهند که برقصند،برای اینکه شاد بشوند ولی در پشت این هیچ اعتقاد،تفکر،نگرش،زیبایی شناسی و معرفتی وجود ندارد ولی در مراسم سنتی و آیین ها این گونه نبود و امروزه موسیقی ارتباطش با حالات زندگی مردم و یا جلوه های معنوی گم شده است .... و البته این جریان،جریان جهانی است ... الان ما ارتباطمان را با خیلی از جلوه های فرهنگی مان از دست داده ایم و خاستگاه بسیاری از پدیده های فرهنگی مان اساساً حذف شده و برداشت مردم هم از موسیقی بیشتر به برداشتی سطحی تبدیل شده است(درویشی،1384).
2-23-1 .نظریه های مربوط به موسیقی
شو پنهاور[1] بر این عقیده است که تمام هنرها در فرازگاه خود می خواهند به مرحله موسیقی برسند،چه تنها در موسیقی است که هنرمند می تواند بی واسطه با دریافت کنندگان خود ارتباط برقرار کند. نیچه می گوید: "اگر موسیقی نبود زندگی هیچ می بود." گاستن(1968)موسیقی را یک رفتار انسانی می داند و توماس(1974)می نویسد نیاز به ساختن موسیقی و گوش دادن به آن اظهار همگانی افراد بشر است مانند صحبت کردن یا وجه غالبی از بیولوژی انسان(انصاری مقدم،1372 ؛ نقل از زاده محمدی،1371).
[1]- Shopenhaver
دسته بندی | روانشناسی |
بازدید ها | 49 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 60 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
مبانی نظری و تحقیق پیشینه روان درمانی
در23 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتهایی از متن مبانی نظری و پیشینه
روان درمانی به شیوه هایی گفته می شود که در آن مشکلات روانی و عاطفی از طریق بیان مشکلات به یک درمانگر و گفتگو با او درمان می گردد. روان درمانگر به شناخت شما از خود و بهتر شدن توانایی مقابله تان کمک می کند (پروچاسکا[1] و جان نورکراس[2]، ترجمه سید محمدی، 1383).
سابقه فرهنگی - تاریخی روان درمانی
بقراط[3] روان درمانی علمی- تجربی را از پیش خبر داده بود. این روش از اواسط قرن هیجده بطور مستمر در دنیای غرب مورد استفاده قرار داشته است. آنتوان مسمر[4] نخستین کسی بود که روش درمانی خود را استفاده علمی از خواب مصنوعی حیوان نامید. با آن که نظریههای او بیاعتبار قلمداد شدند، روان درمانی علمی- تجربی به شکل هیپنوتیزم ادامه یافت و بعد به لطف نبوغ فروید[5] از شهرتی همگانی برخوردار گردید. در دهههای اخیر روان درمانی علمی- تجربی با استفاده از نظریههای پاولف[6] و اسکنیر[7] و نظریههای شناختی بیش از پیش گسترش یافته است (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
انواع روان درمانی
روان درمانی انواع خاص بسیاری دارد و تقسیم بندیهای مختلفی بر مبناهای مختلف برای آن صورت گرفته است. از یک تقسیم بندی که طول زمانی روان درمانی مورد توجه بوده روان درمانی را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی کردهاند. در تقسیم بندی دیگری بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درمانی دو نوع روان درمانی فردی و روان درمانی گروهی را معرفی کردهاند. مهمترین تقسیم بندی بر حسب نوع رویکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در این دسته روان درمانی مبتنی بر رویکرد روانکاوی، رفتار درمانی، شناخت درمانی و روان درمانی های مبتنی بر روند انسان گرایانه قرار میگیرند (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
اهداف روان درمانی عبارتنداز:
روان درمانی به یاد گرفتن مسائلی در مورد خودتان کمک می کند. در بعضی از موارد، شما یاد می گیرید که چگونه گذشته را درک کرده و آن را با زمان حال تطبیق دهید. در موارد دیگر شما از آن دسته از پاسخ هایتان که مشکلاتی را در زندگی شما ایجاد می کنند آگاه شده و شیوه های تغییر آنها را یاد می گیرید (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
روان درمانی حمایتی
پورافکاری (1389) رواندرمانی حمایتی را اینگونه تعریف می کند: " نوعی رواندرمانی که به منظور کمک به بیماران در جریان بحران های ناشی از مسایل اجتماعی یا بیمـاری جسمی مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین به منظور رفـع ناراحتی های ناشی از بیماری روانی و جسمی طولانی یا نقص های فیزیکی بکار برده می شود ." به نظر محققین، رواندرمانی گروهی حمایتی در عمل، ملاقات گروهی از افراد همدرد است، در جلسات منظم که طی آن شرکت کنندگان درباره شرایط خاص و دشواری های که در آن قرار دارند، مشکلات و مسایلی که با آنها روبرو هستند و تجربه های شخصی خود در خصوص شیوه های روبرو شدن و حل این مسایل و مشکلات با یکدیگر گفتـگو و تبادل نظر می پردازند، اطلاق می شود. با عنایت به مسائل بالا، رواندرمانی حمایتی را می توان به عنوان شیوه ای از درمان تعریف نمود که درمانگر آن را به کار می گیرد تا به هنگامی که بیمار ستقلاً نمی تواند زندگی خود را اداره نماید، او را محافظت نماید (اسلامی نسب، 1374).
اهداف رواندرمانی حمایتی چیست؟
هدف های درمانی به بسیاری از ویژگی های بیمار مانند سن، تشخیص و پیش آگهی بستگی دارد. اما اهداف مشترک درمان عبارتند از:
الف) تقویت کارکرد بهینه روانشناختی و اجتماعی بیمار از طریق بازپروری و تقویت توانایی های او برای اداره زندگیش.
ب) تقویت هر چه بیشتر احترام به خویش و عزت نفس در بیمار.
ج) آگاه نمودن بیمار نسبت به واقعیت محدودیت ها و آن چه دست یافتنی یا دست نیافتنی (مثل محدودیت های شخصی خودش و محدودیت های درمان).
د) پیشگیری از بازگشت مجدد بیماری و تلاش برای جلوگیری از پسرفت یا بستری شدن دوباره بیمار.
ه) توانا ساختن بیمار تا آن میزان از درمان حرفه ای را طلب کند که به سازگار هر چه بهتر او بیانجامد و بدین گونه از وابستگی بی مورد او ممانعت به عمل آید.
و) جابه جایی منبع حمایت (نه لزوماً تمامی آن) از کارشناس بهداشتی به خانواده یا دوستان به شرط آن که خانواده و دوستان قابل دسترس باشند و بتوانند نقش حامی را ایفا نمایند (بلوخ[8]، ترجمه صاحبی، 1377).
موارد کاربرد
رواندرمان حمایتی در خصوص آن گروه از بیماران روانی به کار می رود که هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ روابط انسانی دچار مشکل جدی هستند و امید نمی رود که بهبودی اساسی یابند. این گروه صرفاً به دلیل ناتوانی های خود بدون دریافت کمک بیرونی قادر نیستند به راحتی زندگی را ادامه دهند. تحمل استرس های زندگی را ندارند و گاهی حتی برای چیزهای بسیار ساده و پیش پا افتاده توقع کمک دارند. دوستان و بستگانی که بتوانند منبع حمایت باشند یا در دسترس نیستند و یا نمی توانند از عهده نیازهای فراوان بیمار برآیند. وخامت اوضاع آن ها و آسیب پذیری شخصیتشان، اشکال دیگر رواندرمانی را که عنصر اصلی درمان در آن ها بصیرت دادن به بیمار است، غیر ممکن می کند. از منظر تشخیص سنتی، این بیماران روان پریش های مزمن، افسردگی های بازگشت کننده و مزمن، بویژه آن هایی که اضطراب فراگیر و یا ویژگی های خود بیمارانگاری دارند و نمونه های اختلالات شخصیتی شدید را شامل می شوند. گروه آخر شامل افرادی چون پارانوییدها، هیستریک ها، منفعل وابسته بی کفایت و یا آن هایی که واجد خصوصیات اسکیزوییدی هستند، اما عموماً عملکردشان در روابط اجتماعی نابسامان بوده، در رویارویی با مسائل مختلف زندگی ناتوان هستند. برخی افراد با ضریب هوشی پایین یا با مشکلات دائمی دیگر مانند بیماری مزمن جسمی یا ناتوانی در برخورد عقلانی با مسائل روزمره زندگی ممکن است نیازمند درمان حمایتی باشند (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
رابطه درمانگر- بیمار
[1]- Prochska
[2]- John Norkras
[3]- Hippocrates
[4]- Antoine Msmr
[5]- Freud
[6]- Pavlow
[7]- Skinner
[8]- Bloch