دسته بندی | روانشناسی |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 35 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 16 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تا سال 1997 اصطلاح (ناتوانی جدی هیجانی[1]) در قوانین آموزش ویژه مورد استفاده قرار می گرفت، در حال حاضر اصطلاح (اختلالات رفتاری) توسط)مجمع کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری([2] پذیرفته شده است و از این نظر که بر جنبه ی قابل مشاهده ی مشکلات کودکان متمرکز است بر سایر اصطلاحات برتری دارد. از آنجایی که رفتارهای مشکل ساز اغلب نابهنجار نامیده می شوند ارایه تعریفی مناسب از بهنجار و نابهنجاری به منظور تعریف و طبقه بندی اختلالات رفتاری ضروری به نظر می رسد. نابهنجاری را می توان انحراف از اعتدال (حدوسط) تعریف نمود. البته جهت این انحراف منفی است.این موضوع که اختلال، واکنش فرد به شرایط محیطی یا اختلال در کارکرد های درون فردی است، همواره مورد بحث بوده است(ماش و دوزویس[3]، 1996).
شاید جامع ترین معیار برای قضاوت در مورد اختلالات رفتاری، هنجارهای فرهنگی و اجتماعی باشند(بندیکت[4]، 1934). پس از مطالعات گسترده اظهار داشت که هر جامعه ای رفتارهای خاص را انتخاب می کند که مناسب آن است و افراد در آن جامعه به گونه ای پروش می یابند که رفتارهای آنان مطابق با ارزش های جامعه باشد. افرادی که به هر دلیل این رفتارها را از خود بروز ندهند، اجتماع آنان را منحرف قلمداد می کند. انحراف همواره به هنجارهای فرهنگی مربوط است(نلسون و ایزرائیل[5]، 2000).
جنسیت نیز بر هنجارهای فرهنگی- اجتماعی تاثیر دارد. در اغلب جوامع از مردها انتظار می رود موجوداتی پرخاشگر، سلطه گرتر، ماجراجوتر و فعال تر از زنان باشند. در مقابل از زنان انتظار نمی رود حساس تر،عاطفی تر، وابسته تر و آرام تر از مردان باشند.الگوهای جنسیت، ما را در قضاوت در مورد رفتار بهنجار یاری می دهند(نلسون و ایزراییل، 2000). سن و سطوح تحولی فرد هم، در قضاوت در مورد رفتار، مهم تلقی می شوند. در دوره نوجوانی به علت تغییرات سریع، سطح تحول بسیار تعیین کننده است، بنابراین وجود هنجارهای تحولی به ارزیابی رفتار کمک بسیار می کند.
در ارزشیابی رفتار کودکان، احساس و نگرش اطرافیان نزدیک نیز نقش دارد.بر طبق پژوهش های انجام شده، ارجاع کودکان به متخصصان بهداشت روانی به ویژگی های خانواده، معلمان و افرادی که با کودک سرو کار دارند، بستگی دارد(کاستلو و آنگلو[6]، 1995).
مطالعات بسیاری در مورد ناسازگاری های اجتماعی صورت گرفته است. در حال حاضر ناسازگاری اجتماعی، اختلال سلوک[7] و رفتارهای پرخاشگرانه، مخرب و ضد اجتماعی تلقی می شود. اختلال سلوک بیش از سایر اختلالات در دانش آموزانی که مبتلا به اختلالات رفتاری هستند مشاهده می شود(کلاین[8]، 1990)
هر جامعه ای برای پیشرفت و رشد در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ... نیاز به افرادی دارد که از نظر روانی و جسمانی سالم باشند. با توجه به اینکه نوجوانان امروز، صاحبان بلافصل آینده جامعه هستند، سلامتی و بیماری آنان در سلامتی و بیماری جامعه فردا و نسلهای آینده اثراتی قابل توجه خواهد داشت. بنابراین لازم است به سلامت روانی و جسمانی این قشر عظیم بیشتر توجه شود و گامهایی اساسی در جهت پیشگیری و درمان بیماریها و اختلالات روانی و رفتاری آنها برداشته شود. در مجموع، تحقیقات معتبر انجام شده در جهان نشان داده اند که میزان اختلالات رفتاری در کودکان سنین دبستان در مناطق مختلف متغیر بوده و معمولا بین 2 تا 12 درصد استکه در غالب موارد بررسی شده، میزان شیوع این اختلالات در پسران بیشتر از دختران بوده است(باقری، 1373). بررسی آماری ده کشور اروپایی و نیز نتایج مطالعات شیوع شناسی در 11 شهر و استان کشورمان نشان داده است که عواملی همچون نابسامانی های درون خانواده( عدم سازگاری والدین، سرزنش، تهدید، انضباط ضعیف، تحصیلات پایین والدین، فقر اقتصادی) عوامل مربوط به مدرسه مانند روابط معلم و دانشآموزان با یکدیگر، وضعیت تحصیلی، کیفیت و امکانات آموزشی، همچنین سن، جنس، هوش به عنوان (عوامل وراثتی) و عوامل فرهنگی و اجتماعی، مهم ترین علل بروز اختلالات رفتاری هستند(شمس اسفندآباد، 1380).
2-1-2 تعریف و توصیف اختلالات رفتاری
اختلالات رفتاری در نوجوانان اشاره به مشکلات سلامت روان داردکه این اختلالات زندگی آنها را متاثر میسازد(جعفری، 2003). باتوجه به این حقیقت، غربالگری نوجوانان، یافتن عوامل مرتبط با اختلالات رفتاری و نیز معرفی ایشان به مراکز مشاوره جهت درمان اختلالات رفتاری از اهمیت شایانی برخوردار است(یزدان پناه و همت زاده، 2006). کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری دارای فراخنای توجه کوتاهی هستند، عزت نفس پایین تری دارند، در ارتباط با اعضای خانواده، اطرافیان و مردم مشکل دارند وبه آسانی ناکام می شوند که این در کودکان بی سرپرست بیشتر به چشم می خورد(بایمیستر و سوین[9]، 1990). از دیگر یافته های مطالعه حاضر می توان به وجودارتباط بین تحصیلات پدر و اختلالات رفتاری کودکان اشاره کرد، و به طور کلی با بالا رفتن سطح تحصیلات والدین درصد وقوع اختلال رفتاری در کودکان کاهش می یابد . این نتایج با یافته های مطالعات غیاثی (2008) و خوشابی( 2007) همخوانی دارد . در این خصوص می توان گفت که با بالا رفتن سطح تحصیلات والدین آگاهی آنها نسبت به چگونکی تربیت کودک و توجه به نیازهای روانی اجتماعی آنها افزایش می یابد که می تواند باعث کاهش بروز اختلالات رفتاری در کودکان شود(ایپن و اسوادی[10]،2007). با توجه به نتایج ، بین شغل پدر و اختلال رفتاری رابطه آماری معنی داری وجود داشت، بطوریکه بیشترین اختلال در کودکانی که پدرشان بیکار بوده وجود داشته است. سطح اقتصادی و درآمد خانواده بستگی به شغل والدین دارد. نتایج این مطالعه نشان داد که با بهبود شغل پدر وقوع اختلال رفتاری کاهش می یابد . مطالعات زیادی سطح اقتصادی پایین خانواده ها را در بروز اختلالات رفتاری کودکان موثر می دانند(طهماسیان و مهریار[11]،1998).
[1] seriously emotionally disturbed
[2] council for children with behavioral disorder
[3] Mash & Dozois
[4] Benedict
[5] Nelson & Israel
[6] Costello & Angold
[7] conduct Disorder
[8] Cline
[9] Baumeister & Sevin
[10] Eapen & Swadi
[11] Tahmassian & Mehryar
دسته بندی | علوم تربیتی |
بازدید ها | 5 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 50 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
یائسگی، بخشی از زندگی است که تمام زنان با آن مواجه خواهند شد . این فرایند بیولوژیک، با افت استرادیول و پروژسترون و افزایش هورمون محرک فولیکولی مشخص می شود و همچنین به عنوان یک مرحله از زندگی، با تغییراتی نظیر به پایان رسیدن قدرت باروری زنان همراه می باشد.
اگرچه یائسگی به عنوان یک مرحله طبیعی از زندگی زنان در نظر گرفته می شود، ولی تعداد قابل توجهی از زنان، مشکلات گوناگونی را قبل و بعد از آن تجربه می کنند. مطالعات اپیدمیولوژیک نشان داده اند که نزدیک به 85-65 درصد زنان، نشانه های شروع یائسگی را تجربه می کنند. برخی از این علایم شامل گرگرفتگی، تعریق، تپش قلب، اختلال خواب، تحریک پذیری، بی حالی، خلق و خوی افسرده، فراموشی، کاهش میل جنسی، خشکی واژن، مقاربت دردناک و علایم ادراری می باشد. همچنین در این دوره، تغییرات تدریجی در متابولیسم استخوان رخ می دهد، در نتیجه خطر ابتلا به شکستگی های استخوانی افزایش می یابد. همچنین به علت کاهش استروژن، بروز بیماری های قلبی – عروقی بعد از دوران یائسگی به طور قابل توجهی بیشتر می شود.
دز مورد تأثیرات بیولوژیک یائسگی بر جسم زنان (مانند از دست دادن توده استخوانی)، مطالعات فروانی انجام شده است؛ اما به تأثیرات یائسگی بر عملکرد و رفاه زنان و یا بر کیفیت زندگی آنان، کمتر پرداخته شده است. کیفیت زندگی، یکی از پیامدهای مهم سلامتی به شمار می آید که در انجام و ارزیابی مداخلات بهداشتی نقش مهمی دارد. بنا به تعریف سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های آنان است. بنابراین کیفیت زندگی، موضوعی کاملاً فردی بوده، توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگی استوار است.
نتایج مطالعه چن و همکاران (2008) نشان داد که یائسگی با تأثیرات منفی بر کیفیت زندگی زنان چینی همراه است. مطالعه ویلیامز و همکاران (2009) در ایالات متحده نشان داد که ویژگی های جمعیت شناختی زنان یائسه و همچنین علایم یائسگی تجریه شده توسط آنان، کیفیت زندگی دوران یائسگی را تحت تأثیر قرار می دهد. مطالعه چدرایی وهمکاران (2009) نشان داد که برخی ویژگی های فردی زنان یائسه مانند سن، وضعیت هورمونی، سلامت همسر ورفتار جنسی بر کیفیت زندگی دوران یائسگی تأثیر دارد. دربرخی مطالعات، بین علایم یائسگی وکیفیت زندگی ارتباطی وجود نداشت. در مطالعه چنگ و همکاران (2007) بر روی زنان تایوانی، یائسگی با امتیاز کیفیت زندگی ارتباط معناداری نداشت. مطالعه مروری وسکو و همکاران (2007) نشان داد که هیچ الگوی شناخته شده ای بین یائسگی و خلق و خوی زنان میانسال وجود ندارد.
امروزه تغییر در طول عمر و افزایش امید به زندگی، باعث شده که زنان، سال های بیشتری را در دوران بعد از یائسگی سپری کنند؛ لذا مشکلات و عوارض ناشی از آن ملموس تر شده و از طرف اعضاء بهداشتی جامعه مورد توجه قرار گرفته است.
یائسگی یک واقعه فیزیولوژیک شبیه منارک است که به طور معمول در زنان بالای 50 سال رخ می دهد و با علائم کاهش سطح استروژن همراه می باشد. یائسگی ممکن است کیفیت زندگی زنان را تحت تأثیر قرار داده و حتی سلامت آنان را به خطر بیندازد. یائسگی یکی از مراحل مهم زندگی و بخشی از سالمندی است که اگر با دید مثبتی به آن نگریسته شود می تواند الهام بخش و سودمند باشد، با این وجو یائسگی پدیده ای است که کسی تمایل به بحث در مورد آن نداشته و حتی در صورت بحث، با آن برخوردی ناامیدکننده و منفی گرایانه می شود. به نظر افراد جامعه ویژگی هایی نظیر جوانی، زیبایی و جذابیت در زنان با ارزش هستند و زنان یائسه، افرادی به غلط، غیرمنطقی، عصبی، خشن و فاقد نیروی جنسی معرفی و چون کمتر مورد توجه قرار می گیرند با گذشت زمان به تدریج در جامعه فراموش می شوند. یائسگی پایان دوره باروری است ؛ هنگامی که این دوران فرا می رسد زنان یائسه دچار درجاتی از شوک و ناباروری و احساس غم می شوند. این دوره با علائم جسمی مانند گرگرفتگی، تعریق شبانه، علایم ادراری تناسلی و علایم روان شناختی مثل تحریک پذیری، اختلال خلق، اضطراب، تنش، کاهش اعتماد به نفس، بی ثباتی عاطفه، کم شدن حافظه که می تواند سلامت جسمی، روانی و جنسی زنان یائسه را تحت تأثیر قرار داد و بر کار، فعالیت های اجتماعی، اوقات فراغت، خواب، خلق وخو، تمرکز، ارتباط با دیگران، لذت از زندگی و کیفیت زندگی فرد تأثیر گذارد. شیوع علایم عاطفی – روانی در یائسگی در یکی از مطالعات 79 درصد و در مطالعه دیگر بیش از 25-20 درصد گزارش شد. در تحقیقی دیگر بیش از نیمی از زنان پس از یائسگی علایم فیزیکی – روانی را بروز دادند. البته برخی از این علایم به طور معمول با افزایش سن ظاهر می گردند و ممکن است نتوان در همه موارد علایم را تنها به پدیده یائسگی ربط داد، اما به نظر می رسد که تغییرات فیزیولوژیک یائسگی، خصوصاً علایم جسمی، می توانند تشدیدکننده سایر علایم، خصوصاً تغییرات روانی باشند.
یائسگی ممکن است کیفیت زندگی زنان را تحت تأثیر قرار داده و حتی سلامت آنان را به خطر بیندازد. یائسگی یکی از مراحل مهم زندگی و بخشی از سالمندی است که اگر با دید مثبت به آن نگریسته شود می تواند الهام بخش و سودمند باشد. با این وجود یائسگی پدیده ایست که کسی تمایل به بحث در مورد آن نداشته و حتی در صورت بحث، با آن برخوردی ناامیدکننده و منفی گرایانه می شود. به نظر افراد جامعه ویژگی هایی نظیر جوانی، زیبایی و جذابیت در زنان با ارزش هستند و زنان یائسه، افرادی به غلط، غیرمنطقی، عصبی، خشن و فاقد نیروی جنسی معرفی و چون کمتر مورد توجه قرار می گیرند با گذشت زمان به تدریج در جامعه فراموش می شوند. یائسگی پایان دوره باروری است هنگامی که این دوره فرا می رسد زنان یائسه دچار درجاتی از شوک و ناباوری و احساس غم می شوند. این دوره با علائم جسمی مانند گرگرفتگی، تعریق شبانه، علایم ادراری تناسلی و علایم روان شناختی مثل تحریک پذیری، اختلال خلق، اضطراب، تنش، کاهش اعتماد به نفس، بی ثباتی عاطفه، کم شدن حافظه که می تواند سلامت جسمی، روانی و جنسی زنان یائسه را تحت تأثیر قرار داده و بر کار، فعالیت های اجتماعی، اوقات فراغت، خواب، خلق و خو، تمرکز، ارتباط با دیگران، لذت از زندگی و کیفیت زندگی فرد تأثیر می گذارد. شیوع علایم عاطفی – روانی در یائسگی در یکی از مطالعات 79 درصد و در مطالعه دیگر بیش از 20-25 درصد گزارش شد. در تحقیقی دیگر بیش از نیمی از زنان پس یائسگی علایم فیزیکی– روانی را بروز دادند. البته برخی از این علایم به طور معمول با افزایش سن ظاهر می گردند و ممکن است نتوان در همه موارد علایم را تنها به یائسگی ربط داد، اما به نظر می رسد که تغییرات فیزیولوژیک یائسگی، خصوصاً علایم جسمی، می توانند تشدید کننده سایر علایم، خصوصاً تغییرات روانی می باشد. به دنبال افول عملکرد تخمدان در طی دوران یائسگی، طیف وسیعی از علایم روانی – عاطفی در زنان بروز می کند. این علایم به چند دسته طبقه بندی می شود:
مشکلات روحی: زنان برخی تجارب روانی را نیز بعد از یائسگی مطرح نمودند. سیمون و همکارانش (2009) در طی پژوهش های خود نتیجه گرفتند که 79 درصد زنان یائسه دارای علایم روانی – عاطفی شاخصی می باشند که 40 درصد آنها به حدی شدید بود که مبادرت به استفاده از داروهای آرامبخش و ضد اضطراب به صورت دائم نموده اند. مطالعه حاظر نشان داد در دوران یائسگی در بعضی از زنان، تصور فرد از خود دچار اختلال می شود و این حالت در ایجاد علایم روانی مؤثر است. در عین حال اختلالات خواب تکرار شونده که به دنبال مشکلات روانی و جسمی از جمله گرگرفتگی شبانه ایجاد می شود، می تواند مزید بر علت بوده و علایم را تشدید کند. یائسگی با تغییر نقش زوجین همراه است که از نظر روانی آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. برخی زنان توانایی بچه دار شدن و تربیت کودک را از شاخص های اصلی هویت و اعتماد به نفس دانسته و با از بین رفتن باروری ممکن است دچا اضطراب شدیدی شوند. همچنین اکثر زنان نگران تعادل زندگی اجتماعی بوده و بعضی از آنها احساس پیری بیش از حد نموده و دچار اضطراب، نگرانی، بیقراری و بیزاری از خود شوند. بنابراین به نظر می رسد، بیش از آنکه خود یائسگی باعث ایجاد تغییرات روانی گردد، احساس پیری ناشی از آن، در ایجاد علایم یائسگی مؤثر بوده باشد و در مطالعاتی نشان داده شده اند در زنانی که قبل از یائسگی دچار اضطراب و افسردگی بودند، یائسگی باعث تشدید این مشکلات شده است. همچنین علایم روانی از جمله افسردگی در دوران یائسگی افزایش یافته که ممکن است وابسته به کمبود استروژن در این دوران باشد.
تغییر تصویر ذهنی ازظاهر خود: به دنبال افزایش سن تغییرات فیزیولوژیک و احساس افسردگی باعث تغییر در تصویر ذهنی خود می شوند که می تواند در ایجاد علایم روانی مؤثر بوده و در واقع چنین به نظر می رسد که در روند مقوله پیری بیش از یائسگی تأثیرگذار باشد. با این وجود ممکن است زنان این تغییرات را به یائسگی ربط دهند. سیفسیلی و همکارانش (2009)به این نتیجه رسیدند تصویر ذهنی یک سوم زنانی که بیش از دوسال از یائسگی شان می گذرد تا حدودی مخدوش تا بطوریکه اذعان می دارند، دیگر جذابیتی ندارند.
واکنش منفی نسبت به یائسگی: تغییرات مختلف درزندگی زنان مثل تغییردرنقش ها و مسئولیت ها باعث تغییر خواسته ها و انتظارات فرد یائسه از خود اطرافیان جامعه می شود به طوری در آنها نیاز به حمایت بیشتری را احساس کرده و در صورت عدم این حمایت نگرش منفی نسبت به این دوران در آنها ایجاد می شود. در بررسی ایون اوکی و همکارانش (2008)نیمی زنان از حمایت اجتماعی مطلوب برخوردار نبوده و احساس تنهایی می کردند. آرون و همکارانش (2002) در طی پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که نگرش زنان نسبت به یائسگی واکنش آنان را تعیین می کند؛ به طوری که زنان با نگرش منفی واکنش هایی نظیر بیقراری کاهش توانایی و نفرت از خود بروز می دهند و همچنین 16 درصد زنان پس از یائسگی در مواجهه با مشکلات خانوادگی خصوصاً تجربه تنهایی هستند. لیا و همکارانش (2007) گزارش کردند که علایم زنان یائسه پس از بروز یائسگی به نگرش آنها از یائسگی و درک ماهیت آنها ارتباط مستقیم دارد. بعضی زنان به دلیل نگرش منفی حالت بهت ناباروری و بقراری را تجربه می کنند.
دسته بندی | پزشکی |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 817 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
این پاورپوینت در 39 اسلاید به صورت کامل مقوله استاندارد های بخش اورژانس را توضیح داده است.
برخی از عناوین اسلاید ها:
مقدمه
سیستم ارجاع ونقش خدمات سرپائی
مشکلات عمده ی عدم هدایت بیمار و فقدان سیستم ارجاع
وظایف بخش سرپایی:
استاندارهای بخش اورژانس
استاندارد های فضای فیزیکی و تجهیزات
ورودی بخش اورژانس
تجهیزات ضروری تریاژ
ترالی اورژانس
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 177 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 98 |
کنترل موجودی انبار شرکت محصولات کاغذی لطیف
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
فصل اول : تاریخچه شرکت محصولات کاغذی لطیف 2
فصل دوم : سیستم کنترل انبار(نظام نظارت بر انبار) 7
1-2- کارت کنترل کالا 8
2-2- انواع کاردکس 8
3-2- کارت حساب انبار 9
4-2-دفتر راهنمای اقلام انبار 9
1-3:تعریف فرم 12
3-3- فرمهای اصلی 12
3-3- رسید انبار 12
4-3- حواله انبار 13
5-3- درخواست کالا یا درخواست جنس از انبار 13
6-3-درخواست خرید 14
7-3- سفارش خرید 15
1-4- تعریف ماهیت نظام اطلاعاتی انبار 17
2-4- نتایج حاصله از اسقرار نظام صحیح اطلاعاتی برای انبار 17
3-4- وظایف اطلاعاتی انباردار 18
4-4-جریان کلی گردش عملیات در سیستم نظام تدارکات 19
1-5- موجودی چیست؟ 22
2-5- هدف و فواید نظارت بر موجودی 23
1-6- هزینه نگهداری کالا در انبار 25
2-6- هزینه سفارش کالا یا موجودی 25
3-6- هزینه ناشی از کمبود کالا 26
4-6- زمان انتظار 26
5-6- ذخیره ایمنی یا حداقل موجودی 27
6-6- حداکثر موجودی 27
عنوان صفحه
7-6- نقطه سفارش 28
1-7- آنالیز ABC 30
2-7- EOQ 34
3-7- دو طرفی
فصل 8: تاثیر مستقیم کنترل موجودی کالا بر سودآوری شرکتها 57
فصل 9 : ضمائم (فرمها) 70
منابع و مآخذ 80
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
یکی از مفاهیمی که به تازگی وارد حوزه روانشناسی شده است، نارسایی هیجانی است، این اصطلاح اولین بار توسط سیفنئوس[1] (1970) جهت مشخص کردن افرادی که فقدان ظرفیت بارز در تشخیص و ابراز کلامی هیجانات بدون علت فیزیکی دارند ابداع شد. از آن زمان نارسایی هیجانی موضوع پژوهشهای بسیاری قرار گرفته است. چرا که نارسایی هیجانی میتواند به ایجاد مشکلاتی در روابط بین فردی، انطباق با هیجانات مختلف، حوادث استرس آور زندگی آسیب پذیری بیشتر فرد در برابر آنها منجر شده، به علاوه میتواند در استفاده از مکانیزم های مقابلهای ناکارآمد احتمال گرایش به سوء مصرف مواد و الکل را افزایش دهد (ون رسوم و همکاران به نقل از فاتحی نیا، 1388).
نارسایی هیجانی به یک سبک شناختی-عاطفی اشاره دارد که نتیجه آن اختلال خاص در بیان و پردازش هیجانات است. ولی معنای حقیقی آن «پریشانی در توصیف کلامی احساسات» است (کتلین[2]، 1998، ترجمه عباس بخشی پوررودسری و شهرام محمدخانی، 1381). نارسایی هیجانی سازه شخصیتی است که با فقدان خیالپردازی، ظرفیت کم برای افکار سمبولیک و ناتوانی برای تجربه و بیان هیجانات مثبت مشخص میشود. نارسایی هیجانی به حالتی اطلاق میشود که در اثر آن فرد در درک پردازش و هیجانات خود مشکل دارد (سیفنئوس، 1973).
ویژگی اصلی نارسایی هیجانی عبارتند از: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجانهای شخص، فقر شدید تفکر نمادین که آشکارسازی بازخوردها، احساسات، تمایلات وسابقها را محدود میکند، ناتوانی در بکارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتفاعی در مورد واقعیتهای که اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالتهای هیجانی و حسهای بدنی فقدان جلوههای عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی (تول میدا گلیاورویمر[3]، 2005). بحث پیرامون اینکه آیا نارسایی هیجانی یک صفت با ثبات شخصیتی است و یا یک پدیده وابسته به حالت که بطور عمده به سطح افسردگی مرتبط است، چالشهای زیادی را بین پژوهشگران برانگیخته است. مطالعات بالینی نشان میدهد که همزمان با کاهش افسردگی ، نارسایی هیجانی نیز کاهش می یابد، با این حال تیلور و بگبی[4] بیان داشته اند که بین صفات مطلق و ثبات نسبی در زمینه صفات شخصیتی تفاوت وجود دارد.
فوکونیشی[5] و همکاران(1997) گزارش کردند که در مطالعه دانشجویانی که دارای تجربهی مراقبت مادری ضعیف بودند، آزمودنیها، مخصوصا در زمینه دشواری احساسات، ویژگیهای نارسایی هیجانی را نشان دادند. کریمر[6] و لودر[7] (1995) معتقدند که دلبستگی ناایمن میتواند فراگیری چگونه احساس کردن را با شکست مواجه کند و زمینه را برای ابتلا به نارسایی هیجانی هموار سازد. نارسایی هیجانی، ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانها[8] (بگبی و تیلور، 1997؛تیلور، 2000؛تیلور و بگبی، 2000؛ لبن، آهرن، شواتز و کاسیناک، 1997)، سازه ای است چند وجهی مشکل از دشواریدر شناسایی احساسات[9] و تمایز بین احساسات و حسهای بدنی مربوط به انگیختگی هیجانی؛ دشواری در توصیف احساسات[10] برای دیگران؛ قدرت تجسم محدود که با قلت خیالپردازیها مشخص میشود؛ سبک شناختی عینی (غیر تجسمی)، عملگرا و واقعیت مدار یا تفکر عینی[11] (تیلور و بگبی، 2000؛ سیفنئوس، 2000). افراد مبتلا به نارسایی هیجانی، حسهای بدنی[12] بهنجار را بزرگ میکنند، نشانههای بدنی انگیختگی هیجانی[13] را بد تفسیر میکنند، درماندگی هیجانی[14] را از طریق شکایتهای بدنی[15] نشان میدهند، و در اقدامات درمانی نیز به دنبال درمان نشانههای جسمانی هستند (تیلور، پارکر، بگبی و اکلین، 1992).
شواهد متقاعد کنندهای وجود دارد مبنی بر اینکه نارسایی هیجانی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی همزمان با بهبودی افسردگی آنها کاهش مییابد اما با این وجود تفاوت نسبی در نمرات نارسایی هیجانی این افراد در طول زمان ثابت میماند. نتایج حاصل از یک مطالعه پیگیری پنج ساله بر روی نمرات نارسایی هیجانی در مبتلایان به افسردگی حاکی از ثبات نسبی نمرات نارسایی هیجانی بود.ثبات نسبی سازهای شخصیتی اندازهگیری شده و توانایی آن در پیشبینی تغییرات خلقی در راستای حمایت از این فرضیه است که بخش اعظم تفاوتهای بین فردی در زمینه ابعاد شخصیتی منعکس کننده تفاوتهایی است که در زمینه صفات شخصیتی وجود دارد نه منعکس کننده تفاوتهای موجود در زمینه عواطف وابسته به حالت و بطور کلی عقیده مبرا نیست که نارسایی هیجانی عامل خطرساز برای بسیاری از اختلالات روانپزشکی است، زیرا افراد مبتلا به این عارضه بسیار تحت فشار همبستههای جسمانی هیجانی هستند که به کلام در نمیآیند. این نارسایی مانع تنظیم هیجانات شده، سازگاری موفقیتآمیز را مشکل میسازد. نارسایی هیجانی واژهای یونانی است که به معنای نبود واژه برای ابراز هیجانها است (وینگر هوتیس[16]، نیکلیک[17] و دنولت[18]، 2008).
نارسایی هیجانی به دشواری در خود نظمدهی هیجانی و به عبارت دیگر، به توانایی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و نظمدهی هیجانها با دشواریهایی مواجه هستند و در تمایز احساسات درونی از احساسات بدنی مشکل دارند (بشارت، 1387؛ سوارت[19]، کورتکاس[20] و آلمن[21]، 2009). باتوجه به نقایص شناختی و عاطفی چنین فرض میشود که ناگویی خلقی (نارسایی هیجانی) میتواند با شاخصهای سلامت به طور کلی و با مشکلات جسمانی و پزشکی به طور خاص رابطه داشته باشد.پژوهشگران دریافتهاند ناگویی خلقی با تعدادی از مشکلات جسمانی مانند مسائل مرتبط با فشار خون اساسی، بیماری التهاب مثانه[22]، ابعاد مربوط به درد، ناراحتی قلبی و انواع دیابت ارتباط دارد (دوبی[23]، پاندی[24] و میشرا[25]، 2010). در برخی از پژوهشها نارسایی هیجانی را با ناتوانی در ارزیابی و ابراز هیجانها در ارتباط دانستهاند. در حمایت از این ادعا، میتوان گفت نشانههای ناکارآمدی و نارسایی در نظمدهی هیجانها در بیش از نیمی از اختلالهای محور I و در تمام اختلالهای تشخیصی محور II نسخه بازنگری شده چهارمین مجموعه تشخیص و آماری اختلالهای روانی[26] اتفاق میافتد (حسنی، 1389). اگر چه هیجانها اساس زیستشناختی دارند، اما افراد قادرند بر هیجانها و ابراز آنها تسلط داشته باشند.
[1]- Sifneos
[2]- Kathlee
[3]- Tull,Medaglia&Romer
[4]- Taylor and Bagby
[5]- Fukunishi
[6]- Kraemer
[7]- Loader
[8]- regulation of emotions
[9]- difficulty identifying fellings
[10]- difficulty describing fellings
[11] - extemally oriented thinking
[12] - bodily sensations
[13]- emotional arousal
[14] - emotional distress
[15]- Bodily complaints
[16]- Vinger hotis
[17] - Niklyt
[18]- Denolet
[19]- Swart
[20]- Kortekaas
[21]- Aleman
[22]- Inflammatory Bowel Disease
[23]- Dubey
[24] - Pandey
[25]- Mishra
[26]- Diagnostic and Statistical Mental Disorder