دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 3 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 90 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 50 |
توضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
مفهوم شخصیت در روانشناسی یک مفهوم رایج و معمول و در عین حال فوقالعاده غامض و پیچیده است. کاربرد عامیانۀ شخصیت در حد یک مفهوم مطلوب در دیدگاه فردی تنزل یافته است. در حالیکه مفهوم علمی آن به صورت کلی مورد مناقشه است (گروسی فرشی،1380). کلمه شخصیت که در زبان لاتین (Personalite)1 و در زبان انگلوساکسون (Persenality)2 خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین (Persona)3 دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشود که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت میزدند. به مرور معنای آن گستردهتر شد و نقشی را که بازیگر ایفا میکرد را نیز در برگرفت.
بنابر این مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری صوری و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند، ترسیم میشود. یعنی فرد در واقع به اجتماع خود شخصیتی ارائه میدهد که جامعه بر اساس آن، او را ارزیابی مینماید (شاملو، 1377). هر انسانی آمیزهای از سه ویژگی نوعی، فرهنگی و فردی را در خود دارد و مجموعاً کلیت منحصر به فردی را تشکیل میدهد که مورد توجه و امعان نظر روانشناسی شخصیت است. کلیت مفهوم، و به همین لحاظ پیچیدگی آن موجب شده است که واژه شخصیت به شیوههای مختلفی تعریف شود.
نظری اجمالی به تعاریف شخصیت نشان می دهد که تمامی معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریه خاص یافت زیرا روان شناسان در مورد تعریف دقیق شخصیت اتفاق نظر ندارند (اتکینسون4 و هیلگارد5 ، 1381). بلکه در حقیقت تعریف شخصیت به نوع نظریه هر دانشمند بستگی دارد. برای مثال، کارل راجرز6 شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دائمی می داند که محور تمام تجربه های وجودی است (شاملو، 1377).
_________________________________________
1- Personalite
2- Persenality
3- Persona
4-Atkinson
5-Hilgard
6-Rajers
آلپورت1 در این باره به گردآوری و ذکر پنجاه تعریف متفاوت پرداخته است. برخی به جنبههای بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی شخصیت، برخی به عکسالعملهای رفتاری و رفتارهای مشهود، برخی به فرایندهای ناهشیار رفتار آدمی و برخی به ارتباطهای متقابل افراد با یکدیگر و نقشهایی که در جامعه بازی میکنند توجه نموده و شخصیت را بر همان مبنا تعریف کردهاند. بنابراین دامنه تعاریف از فرایندهای درونی ارگانیسم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد، در نوسان است (گروسی، 1380).
گروهی از روانشناسان شخصیت به افراد و رفتار آن ها توجه میکنند؛ بعضی دیگر شخصیت را با توجه به ویژگیهایی چون، فرایندهای ناهشیار تعریف میکنند که به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و باید از رفتار استنباط شود و سرانجام بعضی از روانشناسان، شخصیت را تنها از طریق ارتباطهای متقابل افراد با یکدیگر و نقشهایی که در جامعه بازی میکنند، تعریف کردهاند (پروین2 و جان3 ،1381). اما شخصیت در مفهوم کلی خود باید شامل: قواعد مربوط به کنشهای منحصر به فرد افراد و قواعد مشترک بین آنها، جنبههای پایدار و تغییرناپذیر کنش انسان و جنبههای ناپایدار و تغییرپذیر آن، جنبههای شناختی (فرایندهای تفکر) جنبههای عاطفی (هیجانات) و جنبههای رفتاری فرد باشد (گروسی، 1380).
شلدون4 پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و چنین عنوان میکند: «سازمانیافتگی پویشی جنبههای ادراکی، عاطفی، انگیزش و بدنی فرد را شخصیت گویند (سیاسی، 1376).
کتل5 شخصیت را این چنین تعریف میکند: شخصیت چیزی است که به ما اجازه میدهد پیشبینی کنیم که شخص در یک موقعیت معین چه خواهد کرد، یعنی چه عملی از او ناشی خواهد شد. هیلگارد در تعریف خود، از کلیت شخصیت فاصله گرفته و نوعی برگشت به قوای ذهنی را در تعریف خود نشان داده است. او شخصیت را چنین تعریف میکند: «شخصیت الگوهای معینی از رفتار و شیوههای تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند( کریمی، 1374).