یکی
از عمده ترین مسایل کشورهای در حال گذار، دگرگونی معانی، ارزش ها و عقاید
مشترک حاکم بر این جوامع است.نتیجه تغییر این عقاید مشترک که کارکرد انسجام
را در نظام اجتماعی بر عهده دارند ایجاد نوعی چند گونگی و تکثر در لایه
های زیرین و درون ذهنی افراد است. اگرچه تکثر به خودی خود امری نامطلوب
محسوب نمی گردد اما مسئله از آنجایی آغاز می شود که این چند گونگی در
باورها و عقاید و لایه های درون ذهنی افراد صورت پذیرد و دیگر هیچ اصل و
تعریف واحدی وجود نداشته باشد که این باورهای مختلف حول آن نظام یابند. در
این هنگام است که جامعه عرصه بروز نگرشها و کنشهای مختلف و متفاوت و حتی
گاه متناقض گشته و انسجام و یگانگی نظام اجتماعی دست خوش چالش های جدی و
مهمی می گردد.
اصل «حجاب» برای زنان که در جوامع اسلامی مطرح است
از جمله همین ارزشها و عقایدی است که از دیرباز در جامعه ما وجود داشته و
در دورههای مختلف تاریخی به صورتهای مختلفی بروز و ظهور کرده است.
بیان مسئله:
توجه
به اخبار روزنامهها و صدا و سیما و همینطور مشاهدات معمولی و روزمره
بیانگر این امر است که پوشش دختران و زنان ایرانی مخصوصاً در دهههای اخیر
نسبت به آنچه که در نسخ دینی موجود است، دچار تحول و دگرگونی شده است؛ هم
اکنون نیز این امر از حیث آنکه به عنوان یکه «مسئله» یاد میشود مورد توجه
محافل گوناگونی واقع شده و سعی در چاره جویی برای آن می شود.
آنچه
که در قرآن به عنوان مهمترین منبع دینی آورده شده صورتی کلی است که
جزئیات آن توسط مفسرین، مراجع و صاحبنظران به گونههای نسبتاً متفاوتی
عملیاتی و بیان گردیده است. اگرچه غالب این تعاریف بر حداقل پوشش (یعنی
پوشیدگی همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پایین) اتفاق نظر دارند، اما
به نظر میرسد در عمل این تعاریف کمتر در ظاهر افراد دیده میشود.
از
آنجایی که دیدگاهها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمهای بر کنش آنها
محسوب میگردد؛ لذا یافتن پاسخ این پرسش که افراد جامعه چه تعریفی از واژه
«باحجاب» دارند میتواند گام موثری در این مسیر باشد.
حال سوالی
که در این تحقیق بدان پرداخته خواهد شد این است که اولاً : «تعریف تحلیلی
افراد تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «با حجاب» نزدیک است؟
ثانیاً: «افراد در عمل تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «باحجاب» نزدیک می شوند؟»