دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
وضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
یکی از عاملهایی که رفتار سازمانی هر فرد را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد رضایت شغلی است. رضایت شغلی احساس مثبت و منفی و نگرشهایی که دربارهی شغل خود داریم را منعکس میکند که به تعداد زیادی از عاملهای مربوط به کار وابسته است و دامنهی آن از جایی که ما قرار داریم تا جایی که احساسی از تحقق در وظایف خود به دست میآوریم، ادامه دارد (مهداد، 1384). مقصود از رضایت شغلی، نگرش کلی فرد دربارهی کار خویش است .کسی که رضایت شغلی کمی دارد نسبت به شغل یا کار خود نگرش مشخصی دارد. هنگامی که دربارهی نگرش کارکنان بحث میشود، چیری جز رضایت شغلی آنان نیست (رابینز، ترجمه پارسیان و اعرابی، 1386).
دیدگاهها و مفهوم سازیهای متعدد و گاه متناقضی درباره تعریف «رضایت شغلی» شکل گرفته و توسعه یافته است. برخی از صاحبنظران همچون هرزبرگ آن را دارای دو بعد دانسته اند. یک گروه عوامل و شرایطی که فقدان آنها موجب عدم رضایت میگردد ولی تأمین آنها باعث ایجاد انگیزه شدید و قوی نمیشود بلکه فقط از بروز عدم رضایت جلوگیری میکند که آنها را عوامل بهداشتی یا مؤثر در حفظ وضع موجود یا عوامل بقاء مینامند.به زعم هرزبرگ این عوامل عبارت است از: طرز تلقی و برداشت کارکنان، شیوه اداره امور، خط مشیهای سازمان، ماهیت و میزان سرپرستی، امنیت کاری، شرایط کاری، مقام و منزلت، سطح حقوق و دستمزد، استقرار روابط متقابل دو جانبه، سرپرستان، همگنان و مرئوسان و زندگی شخصی کارکنان. نبود این عوامل ممکن است چنان کارمندان را دچار عدم رضایت سازد که سازمان را ترک کرده و موجودیت آن را به مخاطره اندازند. از اینرو هرزبرگ این عوامل را برای تأمین و حفظ بهداشت و سلامت سازمان لازم دانسته است (به نقل از رابینز، ترجمه پارسیان و اعرابی، 1386).
دسته دوم عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه هستند که وجود آنها موجب انگیزش و رضایت افراد ولی فقدان آنها تنها عدم رضایت ضعیفی را تولید میکند. بنابراین فقدان عوامل گروه دوم مترادف با عدم نگرش تلقی میگردد. بهنظر هرزبرگ عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه عبارت است از: موفقیت کاری، شناخت و قدردانی از افراد وکار آنها، پیشرفت و توسعه شغلی، رشد فردی و ماهیت کار و وظایف محوله (به نقل از رابینز، ترجمه پارسیان و اعرابی، 1386).
برخی دیگر آن را تک بعدی و شامل پاسخ به این دو پرسش دانسته اند که: الف ) در حال حاضر چه قدر از شغل خود راضی هستید؟ ب) تا چه حد از شغل خود رضایت می خواهید؟ به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان صاحب نظر تفاوت بین آنچه فرد در حال حاضر دارد با آنچه به دنبال آن است، می تواند شاخصی از رضایت شغلی باشد. از سوی دیگر کاپل من[1] (1997) نیز معتقد است که پژوهشگران حوزههایی چون روان شناسی مشاوره تمایل دارند « رضایت شغلی» را به تفاوت بین آنچه فرد داراست، در برابر آنچه خواستار آن است تعریف کنند (تینگ[2]، 2007).
دسته سوم معتقدند بسیاری از مفهوم سازیها و تعاریف «رضایت شغلی» دربر دارنده نوعی فرآیند ارزشیابی است. لوکه (1999) آن را حالت هیجانی خوشایند و مثبتی می داند که ناشی از ارزشیــابی شغــلی یا تجربه های شغلی فرد است. ولی اسمیت (2000) نظرش این است که گستره ای است که در آن محیط کاری، تقاضاهای فرد را برآورده می کند و یا رابینز (1976) که می گوید رضایت شغلی حاصل تفاوت میان تعداد پاداش هایی است که فرد دریافت می کند با مقدار پاداشی که فکر می کند باید دریافت کند. به عبــارتی می توان آن را یک فرآیند ارزشیابی تعریف کرد که آنچه را که یک فرد دارد در برابر آنچه خواستار آن است، مورد بررسی قرار می دهد (به نقل از سلطانی، 1383).
همچنین رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرشهای مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند. هنگامی که یک شخص میگوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد، احساسات خوبی دربارة کارش دارد و برای شغلش ارزشی بسیار قائل است. رضایت شغلی یکی از مهمترین زمینةی نگرش افراد است که به واسطةی اثرات زیادی که دارد، از اهمیتی بالا برخوردار است. به عبارت دیگر رضایت شغلی عبارت است از احساسات مثبت یا لذت بخشی که هر فرد از راه ارزیابی شغل خود یا تجربیات شغل خود بدان دست مییابد (مقیمی، 1385).
رضایت شغلی مجموعهای از احساسهای سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساسها به کار خود مینگرند. خوشنودی شغلی یک احساس نسبی خوشی یا درد است که از اندیشههای عینی و نیتهای رفتاری جداست. رضایت شغلی بخشی از رضایت زندگی است، بر همین روال چون شغل یک بخش عمده از زندگی است، پس رضایت شغلی بر خشنودی کلی انسان از زندگی تاثیر دارد. بنابراین یک اثر سر ریز میان خشنودی شغلی و زندگی وجود دارد که در هر دو سو گسترده میشود (دیوس و نیواستورم، 1384).
[1]-Kopel man
[2]-Ting