دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 12 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 865 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق هویت(فصل دوم تحقیق)
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
فروید (به نقل از محسنی، 1385) واژه هویت را تنها یک بار در زمینه روانی – اجتماعی به طور صمنی به کار برد. او از "هویت درونی" صحبت کرد که نه بر پایه نژاد یا مذهب، بلکه بر اساس آمادگی عمومیبرای زندگی کردن و آزاد از تعصبات بود.
اریکسون ابتدا اصطلاح "هویت من" را برای توصیف مسائل روانی بعضی از نظامیان بازگشته از جنگ جهانی دوم به کاربرد.او مشاهده کرد که این سربازان نمیتوانند از عهده تغییر نقش خود، از سرباز به شهروند برآیند و در انطباق با وظایف و مسئولیت های جدید خود ناتوان هستند. تجربه آنها فقدان یکسان بودن خود و پیوستگی زندگی بود.اغلب در زندگی این سربازان، لحظاتی وجود داشت که در آن، نیازهای اجتماعی و گروهی، نیازهای ارگانیسم زیستی و نیازهای ویژه فردی مربوط به تاریخچه رشدی و خانوادگی فرد، در یک تعارض آشتی ناپذیر با هم مواجه میشدند.این تعارض، در نهایت منجر به شکست دریافتن معنی و پیوستگی زندگی میشد. چنین است که هویت به آسانی، از طریق فقدان یا از دست دادن آن، قابل تشخیص است.
هویت بعنوان نتیجه کوشش نوجوان برای کشف جنبه های منحصر به فرد خود که به صورت روان شناختی، او را از دیگران به ویژه والدین جدا میکند مفهوم سازی شده است (بلاس، 1967 به نقل از فرتاش، 1390).
محسنی (1383) معتقد است که تصویر خود دارای دو جزء یعنی هویت شخصی (فردی) و هویت اجتماعی است.
هویت اجتماعی عبارت از دانش فرد نسبت به تعلق او به گروه های اجتماعی و هیجانات و معانی ارزشی است که از تعلق داشتن به این مقولات برایش حاصل میشود. به عبارت دیگر، هویت اجتماعی شناختی درباره فرد است که معنای آن گروه و بستگی های گروهی میباشد.در حالی که هویت فردی به جنبه های خاص و ویژه شخص ارتباط دارد که در برگیرنده مفهومیانتزاعی و کلی از خویشتن است. در واقع مجموعه ای از نقش ها و همانند سازی هاست که مستلزم وجود خودهای متعدد است.دستیابی به سطوح بالای رشد هویت، مستلزم یکپارچه سازی و وحدت بخشی منابع "خود" است. تا "خود" منفرد و کلی و یکپارچه ایجاد شود (بریگر، 1974به نقل از محسنی1383).
برای روشن تر شدن مفهوم هیوت، فهرستی از مفاهیمیرا که گروهی از روان شناسان از جمله برون (1978) وکوته و لوین (2008) و واترمن (2009) ارائه کرده اند بیان میشود.
- هویت ریشه حس بنیادی تداوم و تمایز را فراهم میسازد.
- هویت پاسخی آشکار و یا ناآشکار به پرسش " من کیستم؟" است.
- مفهومیاست که با توجه به فرهنگ فرد، ایدئولوژی مخصوص او و انتظارات جامعه از او شکل میگیرد.
- مفهومیکه منجر به تعهدی دیر پای ولی منعطف در حوزه های شغلی، جنسی و مذهبی و سیاسی میشود.
- مفهومیاست که حسی از ثبات و صداقت را ایجاد میکند.
- در عمق بیشتر، احساسات نیمه هشیار، ریشه داشتن، خوب بودن، معرفت نفس و احساس هدف داشتن عزت نفس، مسئولیت پذیری را ایجاد میکند.
گروهی از نظریه پردازان نیز تعاریف متفاوتی را از هویت ارائه داده اند که اشاره به پاره ای از آنها میتواند مفید باشد.
مارسیا (2008) با استفاده از تعریف اریسکون در مورد هویت، معتقد است که شکل گیری هویت یک رویداد مهم در رشد شخصیت است. تحکیم هویت در اواخر نوجوانی بیانگر پایان کودکی و شروع بزرگسالی است. شکل گیری هویت شامل ترکیبی از مهارت ها، باورها ارزش ها و همانند سازی های کوکی است که به یک کل کم و پیش یکتا و پیوسته تبدیل میگردد و برای نوجوان حسی از پیوستگی با گذشته و جهتگیری به سوی آینده را فراهم میکند.
بورک (2007) معتقد است که فرآیند هویت یک نظام کنترل ادراک است و هویت مجموع معانی به کار گرفته برای خود در یک نقش یا موقعیت اجتماعی را شامل میشود که فرد را به طور خاص تعریف میکند.
واترمن (2009) جستجوی هویت را تلاشی میداند که فرد برای تشخیص بالقوه های "خود واقعی اش" انجام میدهد.
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 11 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق خودکارآمدی عمومی(فصل دوم تحقیق)
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
یکی از ویژگیهای شخصیتی که بندورا به تبین آن پرداخته است مفهوم خودکارآمدی و یا توانایی ادراک شده فرد در انطباق با موقعیت های خاص است. بندورا(1977، به نقل از شانک، 2010) در توضیح خودکارآمدی بیان می کند که خودکارآمدی به باورهای فرد در مورد تواناییها، ظرفیت استعدادها برای یادگیری و عملکرد در موقعیت های مختلف اشاره دارد که از این طریق بر عملکرد نیز اعمال کنتر ل می کند. او همچنین مطرح می کند که خودکارآمدی، توان سازنده ای است که بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، به گونه ای اثر بخش ساماندهی می شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارتها و دستاوردهای قبلی افراد پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانائیهای خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش موثر است. انتظارات ویژه فرد در مورد توانائیهایش برای انجام اعمال خاص بر کوشش فرد در انجام یک عمل و پایداری در ادامه آن و ایجاد انگیزه های مناسب تاثیر دارد(بندورا و پاستورلی، 1998، به نقل از هاشمی نژاد و منظری توکلی، 1391).
بندورا(1986) خوداندیشی را یگانه ترین توانایی انسان می شمارد که انسان ها با آن اندیشه و رفتارشان را دگرگون می سازند و ارزیابی می کنند. این خودارزیابی ها در برگیرنده ی دریافت های خودکارآمدی است، یعنی باورهای توانایی های فرد برای سازمان دهی و پیاده سازی کنش هایی که برای سامان دهی به موقعیت های آینده بدان ها نیاز است. در حقیقت، باورهای توانمندی به چند روش بررفتار اثر می گذارد. آنها برگزینش های افراد و کنشی که پی می گیرند اثر می گذارند و نیز افراد در کارهایی شرکت می کنند که احساس شایسته گی و اعتماد به نفس داشته باشند و از کنش هایی که در آن اعتماد به نفس و شایستگی نداشته باشند پرهیز می کنند. باورهای خودکارآمدی تعیین می کنند که انسان ها چه اندازه برای انجام کارهایشان زمان می گذارند، هنگام برخورد با دشواری تاکی پایداری می کنند، و آیا در برخورد با موقعیت های گوناگون چه اندازه نرمش پذیرند. همچنین باورهای خودکارآمدی بر الگوهای اندیشه و واکنش های هیجانی افراد اثر می گذارند. بنابراین افراد با خودکارآمدی پایین شاید باور کنند که وضع حل ناشدنی است و این باوری است که تنیدگی، افسردگی و دیدی باریک بینانه برای گره گشایی پرورش می دهد. از سوی دیگر، خودکارآمدی بالا در هنگام نزدیک شدن به کار و کنش های دشوار، به پدیدآیی احساس آسانی کمک می کند. بدین سان، باورهای خودکارآمدی پیش بینی کننده ی توانمند برای پیشرفت خواهد بود(پاجارس، 1996).
خودکارآمدی عموما همچون گستره ای ویژه دریافت شده است. یعنی فرد می تواند باورهای شخصی کم و بیش استواری را در گسترده های متفاوت با موقعیت های ویژه ی کنش وری داشته باشد. شماری از پژوهشگران مفهومی گسترش یافته از خودکارآمدی را نیز آورده اند که به اعتماد عمومی در توانایی رویارویی شخص با گستره ای فراخ از درخواست ها یا موقعیت های جدید اشاره می کند(شرروهمکاران، 1982)
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 15 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 73 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 13 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سازگاری(فصل دوم تحقیق)
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
در لغت نامه دهخدا، سازگاری؛ موافقّت در کار، حسن سلوک و در مقابل ناسازگاری؛بدسلوکی، بدرفتاری و سازگاری نکردن معنی شده است. وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی که او را به تعامل با محیطش قادر میکند،آموخته باشد و به طریقی قابل قبول با اعضای جامعه خود رفتار کند تا نیازهایی در او ارضا شود. روان شناسان همچنین سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجّه قرار دادهاند و خصوصیّاتی از شخصیت را بهنجار میدانندکه موجب سازگاری فرد با محیط خود میگردد، یعنی با دیگران در صلح وصفا زندگی کند و جایگاهی در جامعه برای خود به دست آورد.بعضی دیگر از روان شناسان معتقدند که اگر لغت سازگاری در معنای همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران اعمال شود، دیگر نمیتوان توصیفی از شخصیّت سالم به عمل آورد،آنها بیشتر بر ویژگیهای مثبتی مانند فردیت،آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تأکید دارند.سازگاری را میتوان، ثبات عاطفی و جسارت در روابط اجتماعی ونیز علاقه به تحصیل در فرد دانست که به صورت عاطفی، اجتماعی و آموزشی دیده میشود.به هرحال سازگاری یعنی تطبیق یا وفق دادن شخص نسبت به محیط، مثلاً وقتی میگوییم یک فرد نسبت به محیط سازگار است،یعنی در گروهی که به آن متعلق است سازگارشده است. ورشل و گوتالز (1989)ضمن اعتقاد به پیچیده و سخت بودن ارائه تعریفی مورد توافق ازسازگاری درجایی، به طور کلی چنین مینویسند:سازگاری عبارت است از وظیفه روزمره ما درکنارآمدن با خود، محیط خویش و کسانی که با آنان در ارتباط هستیم. در ادامه این فرایند را مشتمل میدانند بر:
1)یادگیری و درک کردن پیرامون خود و محیط اجتماعی و مادی خویش.
2)به کارگیری اطلاعات برای تنظیم اهداف واقعی.
3)استفاده از تواناییهایی جهت کنترل محیط و سرنوشت خود، تا آنجایی که بتوانیم به اهدافمان نایل آئییم.
4)حساسیت داشتن نسبت به نیازها و دغدغههای سایرین، به گونهایی که نقش مثبتی در زندگی داشته باشیم.
مفهوم سازگاری از زیست شناسی به حیطه روان شناسی وارد شده است.این مفهوم از اصطلاح زیست شناختی سازش، الگوگیری شده است.سازش به مجموعه کوششهایی اطلاق میشود که یک نوع خاص از موجودات زنده، برای سازگار شدن یا ایجاد تغییر در محیط خود اعمال کنند. اما، انطباق یا سازگاری فرایند پویا است که در طی این فرایند ارگانیزم سعی میکند تا بین آنچه که انجام میدهد یا میخواهد انجام دهد و همچنین با آنچه که محیط و جامعه طلب میکند، توازن برقرار کند(ویتن، 2003).در معنا و تعبیر دیگر، سازگاری فرایندی است که در طی آن رفتارها، افکار و احساسهای خودمان و دیگران را میفهمیم وآن ها را تغییر میدهیم و در پرتوآن به حدی از تحول میرسیم که بروز راهبردهای مواجهای لازم ومفید برای مقابله با نیازها و چالشهای روزانه امکانپذیر میگردد. اکثررفتارها، افکارو احساسهای ما میتوان به محوری متشکل از جنبههای شخصیتی، اجتماعی و زیست شناختی مربوط دانست.یعنی بخشی از آن به ویژگیهای شخصیّتی یا دیگرخصوصیات روان شناختی، بخش دیگربه نیروها و فشارهای اجتماعی و بخش سوم، به بنیادهای زیست شناختی اختصاص دارد و تعیین کننده اساسی رفتارها، افکار و احساسات در یک موقعیت خاص، یکی از سه عامل مذکور خواهد بود؛ اگرچه ممکن است در بعضی موقعیّتها یا موارد نیز دو عامل همراه هم یا هر سه عامل به طور مشترک در تعامل با همدیگر، رفتارها، افکار و احساسات را به وجود بیاورند و سازگاری فرد را تأمین کنند(آلن،1990).
سرعت زیاد در تغییرات جامعه و بروزتحولات تکنولوژیک، نیازها و خواستهای جدید را به و جود میآورد؛نیازهای ایجاد شده، مجموعهای از فشارهای روانی را بر فرد تحمیل میکند و سازگاری او را بر هم می زند.با وجود این، سازگاری ایجاد شده در یک موقعیّت، به معنی سازگاری درموقعیتهای دیگر نیست.به عبارت دیگرسازگاری موجود زنده دائم در حال تغییراست.
normal
Worchel and Goethals
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 20 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 39 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک های مقابله با استرس(فصل دوم تحقیق)
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
بطور کلی تنش یا فشار روانی یکی از فعال ترین حوزه های پژوهشی(40000 تحقیق درهمین دهه) در سال های اخیر بوده است و قرن اخیر را عصر فشار روانی نامیده اند(کارلیل و وودز،2002).
درچهل سال گذشته تا کنون نتایج پژوهش های مختلف نشان داده اند که فشارهای روانی مربوط به کار فقط علت بیماری و غیبت نیستند، بلکه بر جابه جایی کارکنان و کاهش کارآمدی و عملکرد آن ها در سازمان نیز موثرند(کلارکسون، هودکینسون،2007). برای مقابله با این مسئله چندین سال است که روش های مدیریت استرس به منظور آموزش افراد جهت چگونگی پیشگیری، کاهش و همچنین مقابله و سازگاری با فشار روانی تدوین گشته است. مدیریت استرس در کار، فرایند پیوسته ی نظارت، تشخیص و پیشگیر از محرک های تنش زای مفرط است که اثرات مضری بر بازدهی کارکنان و مدیران دارند. این محرک های تنش زا بیشتر تابع محیط و ادراک فرد از محیط هستند(رایتنو و کلاینر، 2004).
2-12-1-تعریف سبک های مقابله با استرس :
- سبک های مقابله ای به تلاش های شخص برای کنترل موقعیت استرس زا گفته می شود(اوره و همکاران، 2003).
- سبک های مقابله ای مجموعه ای از تلاش های شناختی و رفتاری فرد است که در جهت تغییر و تفسیر و اصلاح یک وضعیت تنش زا به کار می رود و منجر به کاهش رنج ناشی از آن می شود(کارور و همکاران،1993).
- سبک های مفابله ای تلاش مستمر به منظور سازگارشدن افراد با وضعیت نامتعادل است. در صورت استفاده از سبک های مقابله موثر، هیجانات تعدیل شده و استرس برطرف می گردد(زوپیریا گورستیدو همکاران، 2007).
- راهبردهای مقابله مجموعه ای از پاسخ های رفتاری و شناختی است که هدفشان به حداقل رساندن فشارهای موقعیت استرس زاست(لازاروس وفولکمن، 1984،به نقل از کولینز، 2008).
- سبک های مقابله با استرس به راهبردهای شناختی و رفتاری که افراد برای جلوگیری، مدیریت و کاهش استرس به کار می برد گفته می شود(اندلر و پارکر،1990).
فرایند مقابله عمدتا از فعالیت ها و اقدامات شناختی و رفتاری فرد برای مدیریت استرس تشکیل می شود. محققان، مقابله را تعادل تلاش هوشیاری برای مواجهه با مطالبات استرس زا می دانند. در این مقابله پاسخ های رفتاری آموخته شده، از طریق محدود سازی اهمیت موقعیت خطرناک یا ناخوشایند (مطالبات استرس زا)، استرس را کاهش می دهد. گرچه راهبردهای مقابله ، فعالیت های بسیاری را شامل می شوند، اکثر آنها مبین تلاش برای بهبود یک موقعیت دشوار مثل طراحی نقشه و اقدام عملی(مقابله مسئله مدار)، یا برای تنظیم درماندگی هیجانی مثل جستجوی دیگران برای حمایت عاطفی یا کاهش شدت دشواری موقعیت از نظر شناختی(مقابله هیجان مدار) هستند(راجرز و همکاران، 2006).
2-12-2-رویکردهای اولیه به فرآیند مقابله
این رویکردها سه سبک اصلی را متمایز می کنند که عبارتند از :
1. سبک مقابله مسئله مدار که وجه مشخص آن عملکرد مستقیم برای کاهش فشار ها یا افزایش مهارتهای مدیریت استرس است.
3. سبک مقابله هیجان مدار که وجه مشخصه ی آن را راهبردهای شناختی ای است که حل یا حذف عامل استرس زا را با دادن نام و معنی جدید به تاخیر می اندازد(بیلینگر و موس، 1981؛ زیدنر و اندلر، 1996).
2-12-3-رویکردهای جدید به فرآیند مقابله
طبقه بندی های جدیدتر چهارسبک مقابله شامل منطقی، گسسته، هیجانی و اجتنابی را توصیف کرده اند. مقابله منطقی به عنوان راهکارهای مسئله مدارو مقابله ی گسسته به عنوان رویکردی که بر اساس آن فرد از نظر شناختی از مشکل فاصله می گیرد تا از این طریق با آن مواجهه شود و تاثیر بالقوه ی هیجان را کاهش دهد تعریف می شود. مقابله منطقی و گسسته، بطور کلی سبک های کارآمد و مقابله هیجانی و اجتنابی غالبا سبک های ناکارآمد محسوب می شوند(روجر، جرویس و نجاریان، 1993).
لازارروس و فولکمن استرس را به عنوان یک رابطه پویا و دوطرفه بین شخص و محیط تعریف می کنند. آنها سبک های مقابله با استرس را به دودسته کلی مسئله محور و هیجان محور تقسیم می کنند و مطرح می کنند که افراد از هر دو نوع سبک مقابله در مواجهه با موقعیت ها استفاده می کنند . مقابله ای که فشارهای هیجانی را تشکیل می دهد به عنوان هیجان محور و مقابله ای که در آن فرد تلاش می کند تا عوامل به وجود آورنده این فشارهای هیجانی را تغییر دهد به عنوان مقابله مسئله محور تعریف می شود(لازارروس و فولکمن، 1984، به نقل از کولینز، 2008).
بطور کلی مطالعات نشان می دهند که استفاده از سبک های هیجان محور در مقابله با موقعیت های استرس زا با سطح بالایی از فشار روانی در موقعیت ها همراه است ، در حالیکه استفاده از روش های مسئله محور با سطح پایینی از استرس و فشار روانی در موقعیت ها همراه می باشند(فلتون و رونسون، 2004؛ استنتون، تنن، افلاک و مندولا، 2008).
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 23 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 57 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق شیوه فرزند پروری و تعریف آن(فصل دوم تحقیق)
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
اصطلاح فرزندپروری از ریشه پریو (pario) به معنی "زندگی بخش" گرفته شده است. منظور از شیوههای فرزند پروری، روش هایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار میگیرند و بیانگرنگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل قواعدیاست که برای فرزندان خویش وضع میکنند. ولی باید پذیرفت که رفتارهای فرزند پروری به واسطه فرهنگ، نژاد و گروه های اقتصادی تغییر میکند( اسعدی، و همکاران،۱۳۸۵,ص 67).
بامریند(1991)،فرزندپروری، شیوه تربیتی اعمال شده از سوی والدین است، که شامل مجموعه رفتارهای متعدد و گوناگون طبیعی و بهنجار می باشد که والدین به منظور کنترل کردن و اجتماعی نمودن کودک از آن استفاده می کنند، دو نکته مهم در این تعریف وجود دارد، اول این که شیوه تربیتی به معنی توصیف وتبیین رفتارهای متعدد و گوناگون، اما بهنجار وطبیعی والدین است، به عبارت دیگر رفتارهای نامناسب و نادرست والدین که می توان نمونههای آن را در خانوادههای آشفته و پریشان یا بیمار یافت، شامل نمی گردد. دوم این که، شیوه ی تربیتی بهنجار و طبیعی حول محور مسأله کنترل متمرکز است. واضح است که والدین در زمینه کنترل اجتماعی ساختن کودک و گسترۀ عملکرد خود با یکدیگر تفاوت دارند. اما با وجود همه تفاوتها نقش اصلی همه والدین، تأثیرگذاری و آموزش و کنترل کودک است (غنی آبادی ،1380,ص12).
مک کوبی و مارتین (1983)، شیوه فرزندپروری را دارای دو مؤلفه مهم دانستند: 1- پاسخ دهی والدین 2- توقع والدین
پاسخ دهی والدین: به موضوعی اشاره می کند که والدین تا چه اندازه خود را با رفتارهای کودکان خود وفق می دهند و به ارضای نیازها و تقاضا وجود را در کودک پرورش می دهند، چنین فرایندی از طریق شناخت والدین از کودک و خصوصیات وی انجام می پذیرد(بامریند، 1991).
توقع والدین: اشاره می کند به درجه ای که والدین انتظارات و درخواستهای از فرزندان خود دارند ، و به رفتار مسئولانه اشاره می کند. این والدین معیارهای زیادی برای فرزندان تعیین می کنند و انتظار دارند فرزندان به آن ها دست یابند(استانبرگ، 1993,ص75).
هلر و میلر(1999)، فرزندپروری خوب کاری دشوار، اما رضایت بخش است. والدین همیشه مقتدر، سهلگیر و استبدادی نیستند. اما والدین تمایل دارند، بیشتر از یک شیوه استفاده کنند(برجعلی 1378,ص17). الگوی تعامل با تک تک فرزندان و جوی که به وسیله شیوههای فرزندپروری در خانه ایجاد میشود، میتواند ویژگیهای ذاتی کودکان را تضعیف یا تقویت کند. همچنین، آن چه که والدین به وسیله الگوههای خود در مورد ارزش های اخلاقی و مذهبی به فرزندان آموزش می دهند، کمک میکند تا آنها حتی در برابر تمایلات زیستی یا تأثیرات همسالان انتخاب عاقلانه داشته باشند.در نهایت، والدین می توانند با فراهم آوردن فرصتهایی که محاسن فردی کودکان را تقویت می کند در شخصیت کودک تفاوت ایجاد کند. شیوه فرزندپروری، روشهای که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری رشد و تکامل کودک در دوران کودکی و خصایص بعدی شخصیت و رفتار تأثیر فراوان و عمیقی دارد. مثلاً طرد کودک با فقدان ارتباط معنادار بین کودک و مادر سبب پیدایش و اختلال شخصیت می شود( شعاری نژاد، 1376,ص89).
-Haller.H,K
-Miller.M,L