فایل فردا

مرجع دانلود فایل های دانشجویی

فایل فردا

مرجع دانلود فایل های دانشجویی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره هوش معنوی ( فصل دوم پایان نامه)

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره هوش معنوی ( فصل دوم پایان نامه)
دسته بندی روانشناسی
بازدید ها 17
فرمت فایل docx
حجم فایل 55 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره هوش معنوی ( فصل دوم پایان نامه)

فروشنده فایل

کد کاربری 1113
کاربر

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره هوش معنوی ( فصل دوم پایان نامه)

در 17 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع هوش معنوی

هوش

هوش رفتار‌ حل‌ مسألۀ سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشـد سـازگارانه جـهتگیری‌ شده‌ است‌. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند، کاهش مـیدهد. ایـن مفهوم‌ هوش‌، مبتنی‌ بر گزارهای است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انـجام راهـبردهایی را‌ بـرای‌ غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری میسازد. (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ، 1997؛ به نقل از نازل[1]، 2004‌).

گاردنر‌ هوش را مـجموعه تـواناییهایی میداند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی‌ که‌ در یک فرهنگ ارزشـمند تـلقی مـی شوند، به‌ کار‌ می رود‌. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند‌ از‌: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بـدنی ـ حـرکتی، هـوشهای فردی (که شامل هوش‌ درونفردی‌ و بینفردی میشود)، هوش طبیعتی و هوش‌ وجودی‌ کـه شـامل‌ ظرفیت‌ مطرح‌ کردن سؤالات وجودی است. (آمرام[2]، 2005‌).

مفهوم‌ تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطـلاعات مـیشود؛ در‌ حالی‌ که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به‌ هوش، مؤلفههای گوناگون عملکرد‌ و تـجربه‌ انـسان، از جمله شناخت، شهود‌ و هیجان‌ را در یک ارتباط کـامل (یـکپارچه) دربـرمیگیرد. (نازل، 2004).

در مجموع، هوش‌ عموماً‌ باعث سازگاری فـرد بـا محیط‌ میشود‌ و روشهای‌ مقابله با مسائل‌ و مشکلات‌ را در اختیار او‌ قرار‌ میدهد. همچنین توانایی شـناخت مـسأله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مـختلف زنـدگی و کشف روشـهای‌ کـارآمد‌ حـل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش‌ است‌.

مـعنویت

مـعنویت‌ به‌ عنوان‌ یکی از ابعاد انسانیت‌ شامل آگاهی و خودشناسی می شود بیلوتا معتقد اسـت مـعنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی‌ روزمـره‌ و یکپارچه شدن با کـسی غـیر از‌ خودمان‌ است‌، این‌ آگاهی‌ مـمکن اسـت منجر‌ به‌ تجربهای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است مـنجر بـه تجربهای شود که‌ فراتر‌ از‌ خـودمان اسـت. (جـانسون، 2001؛ به نقل از غباری بناب و همکاران، 1386).

معنویت امری‌ هـمگانی‌ اسـت‌ و همانند‌ هیجان‌، درجات‌ و جـلوههای مـختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یـا پیـچیده و مفید یا خطرناک باشد. (وگان[3]، 2002).

ایـمونز تـلاش کرد‌ مـعنویت را بـر اسـاس تعریف گاردنر از هوش، در چـارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فـرد (مـثلاً سلامتی بیشتر‌) را‌ پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مـطرح مـیکند کـه افـراد را قـادر میسازد به حـل مـسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است‌ که‌ بـاید جـنبههایی از مـعنویت را که مربوط به تجربههای پدیدارشناختی هستند (مـثل تـجربه تـقدس یـا حـالات مـتعالی) از جنبههای عقلانی، حــل مسأله و پردازش‌ اطلاعات‌ جدا کرد. (آمرام، 2005). می توان‌ علت‌ مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شـخصیت است را به نگاه شناختگرایانه آنان‌ از‌ هوش نسبت داد. (نازل‌، 2004‌).

وگان(2002) بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

بالاترین سطح رشد در زمینههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر میگیرد.

یکی از حـوزههای رشـدی‌ مجزا‌ می باشد.

بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)

شامل تجربه های اوج می شود.

هوش معنوی و مؤلفه های آن

ادواردز مـعتقد اسـت‌ داشتن‌ هوش‌ معنوی بـالا بـا داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان‌ دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در‌ مورد مسائل معنوی و تمرینهای‌ آنها‌ را هم ردیف دستیابی به هـوش مـعنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم می باشد (غباری بناب و همکاران، 1386).

هر‌ چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هـوش مـعنوی صورت نـگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی می توان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت اسـت‌ و در‌ اثر برخورد با محیط های غنی که سؤالات معنوی را بر می انگیزاند، بـه تـدریج تـحول یافته و شکل می گیرد. به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد‌ است‌ کـه ‌ ‌در بـسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاه صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هـوش مـعنوی تـأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان‌، از‌ جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت مـی گیرد(غباری بناب و همکاران، 1386).

براساس تعریف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که مجموعهای از مـهارتهای سازگاری و منابعی‌ را‌ که‌ حـل مـساله و دستیابی به هدف‌ را‌ تسهیل‌ میکنند معرفی مینماید. (سیسک، 2002؛ ولمن، 2001؛ به نقل از غباری بناب و همکاران، 1386) هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیتهای خاص و زندگی روزمره است. (نازل‌، 2004‌).

به‌ نظر می رسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی‌ فـرد‌ با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می گردد . این دیدگاه شامل‌ همۀ‌ رویدادها‌ و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار‌ گـرفتهاند. فـرد میتواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است‌ از‌ لحاظ‌ پدیدارشناختی بهروی دادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد. (نازل، 2004‌).

هوش‌ معنوی با زندگی درونـی ذهـن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات‌ وجودی‌ و بینش‌ نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، به‌ عنوان‌ زمینه‌ و بستر بودن یا نیروی زندگی تـکاملی خـلاق را در بر میگیرد. هوش معنوی به‌ شکل‌ هشیاری‌ ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس‌ و روح‌ درمی آید. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهـنی فـردی اسـت و فرد را‌ به‌ ماوراءفرد‌ و به روح، مـرتبط مـیکند. عـلاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف‌ است‌. بدین جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمـین‌ و هـمه‌ مـوجودات‌ می شود (وگان، 2003).

[1] Nasel, D. D

[2] Amram, J

[3] Vaughan‌, F


مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی ( فصل دوم پایان نامه )

مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی ( فصل دوم پایان نامه )
دسته بندی روانشناسی
بازدید ها 92
فرمت فایل docx
حجم فایل 117 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 37
مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هیجانی ( فصل دوم پایان نامه )

فروشنده فایل

کد کاربری 1113
کاربر

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

  • همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
  • توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
  • پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
  • رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

  • منبع : دارد (به شیوه APA)
  • نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

هیجان، یکی از اجزای زندگی روانی انسان است. این واژه از ریشه لاتین EMover به معنای حرکت، تحریک ، نقش یا تهییج مشتق شده است. هیجان‌ها، می‌توانند وضعیت ما را در محیط تثبیت کرده و به پاسخ‌های ویژه و کارآمد و متناسب با بقای جسمانی و اجتماعی منجر شوند. همین موضوع که هیجان باعث کنارآیی فرد شده و رفتار او را به عنوان موجودی اجتماعی سازمان می‌دهد، گستره‌ای از فعالیت‌های پژوهشی و نظریه‌ها را فراهم می‌آورد که ماحصل آنها موضوعی به نام " هوش هیجانی" است (3). اولین بار در سال 1990، روانشناسی به نام سالووی، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. هوش هیجانی بدون هوش شناختی یا هوش شناختی بدون هوش هیجانی، فقط بخشی از راه‌حل است. عقل همیشه باید با دل همراه باشد تا کاربردی موثر داشته باشد. امروزه در آثار مکتوب دو مدل کلی از هوش هیجانی وجود دارد: مهارت محور (الگوی توانائی) که از سوی مایر و سالووی مطرح شد و مدل رویکردهای ترکیبی (21).

در رویکرد اول، که الگوی توانایی نام دارد و مایر و سالووی در سال 1990، آن را مطرح کردند، هوش هیجانی به عنوان مجموعه‌ای از توانایی‌های ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی تعریف شده است (23) . براساس این رویکرد، شناخت و عواطف در تعامل با یکدیگر بوده و هوش عاطفی به منزله نوعی استدلال انتزاعی درباره عواطف و احساسات است (45). به همین دلیل هم از منظر این دیدگاه، چهار سطح توانایی عاطفی اساس هوش هیجانی را تشکیل می‌دهند که عبارت است از : ادراک حسی عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک عواطف و مدیریت عواطف. ترتیب قرار گرفتن این چهار توانایی عاطفی به نحوی است که فرایندهای روانشناختی اساسی‌تر مانند ادارک حسی عواطف در پایین الگو و فرایندهای عالی‌تر روانشناختی مانند تنظیم فکورانه عواطف در بالای الگو قرار دارند(20). توانایی‌های درون هر یک از سطوح هوش عاطفی نیز با افزایش سن و تجربه افراد فزونی می‌یابد(46) .

در رویکرد دوم، که الگوی ترکیبی نام دارد هوش عاطفی به طور کلی به صورت مجموعه‌ای از ویژگی‌های شخصیتی و توانایی‌های غیرشناختی تعریف می‌شوند که روانشناسانی همچون گلمن و بار – آن از نظریه‌پردازان معروف آن هستند.

طرفداران این رویکرد ترکیبی، هوش عاطفی را عموما به صورت آمیزه‌ای از سازه‌های مختلف انگیزشی و هیجانی تعریف می‌کنند و اساس تعریف آنها از هوش عاطفی بر رواج و گسترش مفهوه هوش عاطفی قرار دارد. مطابق با نظر گلمن 1995 ، هوش عاطفی به معنای خودآگاهی، شناخت عواطف، ابراز و مدیریت عواطف، کنترل تکانه و به تعویق انداختن ارضای نیازها و کنترل استرس و اضطراب است. از نظر او به طور کلی هوش عاطفی به معنای مهارت افراد در حیطه‌های کلی خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارت‌های اجتماعی و زیرمجموعه‌های تشکیل‌دهنده آنها است .

از نظر بار- آن 1997، هوش عاطفی به صورت مجموعه‌ای از توانش‌ها، مهارت‌ها و توانایی‌های غیرشناختی تعریف می‌شود که بر سازگاری موفقیت‌آمیز فرد با شرایط استرس‌زا، مقتضیات و خواسته‌های محیطی تأثیر می‌گذارند. این توانایی‌های غیر‌شناختی مشتمل بر عناصری همچون خوش‌بینی، شادکامی، شایستگی اجتماعی، خودشکوفایی و عزت نفس است (47).

از آنجا که الگوی توانایی مایر و سالووی یک مدل اساسی و و اولیه و بنیادی از هوش هیجانی است و تعریفی واضح‌تر و شفاف‌تر و جزئی‌تر از سایر الگوها دارد، به عنوان الگوی انتخابی جهت آموزش به دانش‌آموزان انتخاب گردید. علاوه براین، این الگو هوش عاطفی را به عنوان یک توانایی هیجان‌محور می‌داند و نیز به نظر می‌رسد که کمتر مبتنی بر فرضیات است. اما مهمترین دلیل این است که این مدل مبتنی بر عملکرد است و این درحالی است که سایر الگوها هوش عاطفی را توانایی خودگزارش‌دهی می‌دانند (48). چرا که تحقیقات نیز نشان می‌دهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاس‌های خوداقراری در برابر مقیاس‌های مهارت محور ارزیابی شوند، در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان، همبستگی ندارد و رفتار را پیش‌بینی نمی‌کند (49) لذا در ادامه به شرح این الگو می‌پردازیم:

به اعتقاد مایر و سالووی هوش هیجانی با ظرفیت تعقل فرد درباره هیجان‌ها و پردازش اطلاعات هیجانی به منظور بهبود فرایندهای شناختی و تنظیم رفتار ارتباط دارد. برای نمونه مایر و دیگران توانایی مدیریت هیجان‌های شخصی فرد را به عنوان عنصری از هوش هیجانی مورد بحث قرار می‌دهند. از سوی دیگر مدل‌های ترکیبی هوش هیجانی را در قالب مجموعه‌ای از توانایی، مهارت‌ها و ویژگی‌های شخصی ادارک شده تعریف و اندازه‌گیری می‌کنند. برای مثال مدل هوش هیجانی بار- ان شامل ادارک فرد از توانایی خویش مثلا در تحمل فشار عصبی و ویژگی‌های اصلی شخصیتی از قبیل خوش‌بینی است. از آنجا که توانایی‌ها و ویژگی‌های ادراک شده در چارچوب ذهنی قرار دارند هواداران رویکرد مدل ترکیبی معمولا برای ارزیابی

هوش هیجانی مقیاس خوداقراری را در مقابل مقیاس عملکرد مورد استفاده قرار داده‌اند. برنامه‌های ما مبتنی بر مدل مهارت محور هوش هیجانی است. تحقیقات نشان می‌دهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاس‌های خوداقراری در برابر مقیاس‌های مهارت محور ارزیابی شوند در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان همبستگی ندارد و رفتار را پیش‌بینی نمی‌کند. به نظر ما مقید نگاه داشتن هوش هیجانی به مجموعه‌ای از مهارت‌های مرتبط با هیجان (یعنی تشخیص، استفاده، درک و مدیریت هیجان) ارزیابی مقدار سهمی را که مهارت‌های هوش هیجانی به طور مشخص در رفتار فرد دارند امکان پذیر نموده و نیز شالوده‌ای محکم برای تدوین برنامه‌هایی به منظور ارتقاء این مهارت‌ها فراهم می‌آورد (3و 49).

مایر و سالووی 1990، هوش هیجانی را توانایی فرد در


مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش سازمانی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش سازمانی
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 33
فرمت فایل docx
حجم فایل 97 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 79
مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش سازمانی

فروشنده فایل

کد کاربری 1113
کاربر

مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش سازمانی

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

اکثر انسان­ها، باهوش و خلاق به دنیا می­آیند. بخش اعظم این هوش و خلاقیت، زمانی که به مدرسه می­رویم از دست می­رود، امّا ممکن است این خلاقیت در دوره­های بعدی زندگی شکوفا شود. در زندگی روزمره افراد باهوش را طبق شیوه صحبت و عملکردشان تشخیص می­دهیم، امّا واقعاً این تشخیص بر مبنای قابلیت آنها برای حل پازل­ها و معماهای ساده در تستهای هوش نیست (غفاری­آشتیانی و چوبندیان،1389: 227). هوش یکی از پرمعناترین و کاربردی­ترین مفاهیمی است که در حوزه­های مختلف از جمله روانشناسی مورد استفاده قرار می­گیرد؛ به همین سبب لزوم شناخت آن بر کسی پوشیده نیست.

2-2-1-1)تعریف هوش

تعاریف بسیاری از هوش ارائه شده است؛ از آن جمله، هوش عبارتست از توانایی یادگیری و بکاربردن آنچه یاد گرفته شده، در سازگاری با اوضاع و احوال تازه و حل مسائل و مشکلات تازه (مان،1378 :223). همچنین در تعریفی دیگر هوش را مجموعه یا کل استعداد شخص به منظور تفکر و عمل با هدف، منطقی و سازگاری مؤثر با محیط تعریف کردهاند (سیدعلوی و عربلو،1390 :100). هوش مجموعه استعدادهایی است که بوسیله آنها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیلدهنده فرهنگ را به کار میبریم تا مسائل زندگی روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شویم (گنجی،1382 :52).

در واقع، این واژه به توانایی دریافت، درک و کاربرد نمادها و سمبل­ها که نوعی توانایی انتزاعی است، اشاره دارد (بیک­زاده؛ علائی و اسگندری،1389: 144).احمدی و ماهر (1385: 118) مجموعه­ای از تعاریف طرح شده بویژه دانشمندان مختلف از نیمه اول قرن بیستم را گردآوری کرده­اند که برخی از آنها به طرح زیر هستند:

ü هوش عبارت است از ظرفیت توانایی و یادگیری؛

ü هوش عبارت است از سازگاری فرد با محیط؛

ü هوش عبارت است از دانش­پذیری و ظرفیت کسب آن؛

ü هوش توانایی تفکر بر حسب ایده­های انتزاعی است؛

ü هوش توانایی درک اشخاص و ایجاد رابطه با آنها (هوش اجتماعی)، توانایی درک اشیا و کار کردن با آنها (هوش عملی) و توانایی درک نشانه­های کلامی – ریاضی و کار با آنهاست.

2-2-1-2) انواع هوش در سازمانها

امروزه از انواع مختلف هوش در مجامع گوناگون صحبت به میان می­آید و هوش، پیشوند بسیاری از مفاهیم مدیریتی شده است که خود نشان­دهنده تغییر نگاه سازمان­ها و متفکرانشان از هوش تستی بر رویکردهای نوین به این مقوله است. در این زمینه انواع متعددی از هوش که در سازمانها مطرح می­شود، توسط اندیشمندان ذکر شده است؛ که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره می­گردد.

  • · هوش هیجانی[1]

هوش هیجانی برای موفقیت شغلی ضروری است و حدود 60 درصد عملکرد در تمام شغل­ها را دربرمی­گیرد. این ویژگی به تنهایی بزرگترین عامل برای پیش­بینی عملکرد فرد در محیط کار و قوی­ترین نیرو برای رهبری و موفقیت است (برادبری و گریوز[2]،1388: 36). هوش هیجانی در زمینه شناسایی و مدیریت تأثیر عواطف بر تفکر و رفتار از طریق آگاهی دادن بیشتر به افراد با استفاده از روش­های بین فردی، سبب توسعه توانایی تشخیص تحرکات اجتماعی در محیط کار و درک چگونگی مدیریت روابط و بهبود آن­ها می­شود (دیگینز[3]،2004: 8).

همچنین، این عامل محصول دو مهارت اصلی قابلیت فردی و قابلیت اجتماعی است. خودآگاهی و خودمدیریتی به فرد بر می­گردد و آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط به رابطه فرد با دیگران بر می­گردد (برادبری و گریوز[4]،1388: 38).

تعاریف متفاوتی از هوش هیجانی توسط نویسندگان ارائه شده است؛ از جمله:

ü مایر و سالوی[5] (1997) هوش هیجانی را توانایی آگاهی از احساس خود و دیگران جهت تشخیص احساسات متفاوت و استفاده از این داده­ها جهت هدایت تفکر و عملکرد خود می­دانند (استیز و براون[6]،2004) و آن را به 4 عامل شناسایی، استفاده (کاربرد)، درک و فهم و مدیریت یا اداره هیجانات تقسیم می­کنند. از نظر آنها مهم­ترین جزء تشکیل­دهنده هوش هیجانی که تشکیل سایر اجزاء را امکان­پذیر می­سازد، توانایی شناسایی و بیان صحیح هیجان­ها است (سالووی و گریوال[7]،2005: 281).

ü هوش هیجانی یعنی توانایی هایی مانند اینکه فرد بتواند انگیزه خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند؛ تکانش های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشهدار سازد؛ با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد (گلمن،1383: 63).

  • هوش فرهنگی[8]

هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ارلی و انگ[9] (2003) در کتاب «هوش فرهنگی، تعاملات فردی بین فرهنگی» مطرح شد. تعریفی که این دو از هوش فرهنگی دارند به این صورت است: توانایی یک فرد در راستای سازگاری موفقیت­آمیز با محیط­های فرهنگی جدید که معمولاً با بافت فرهنگی خود فرد متفاوت است (تسلیمی و همکاران،1388: 32). هسته اصلی تشکیل­دهنده هوش فرهنگی توانمندی افراد یا گروه­های اجتماعی در تعامل اجتماعی سازنده با افراد یا گروه­های اجتماعی با فرهنگ متفاوت است (قاسمی؛ وحیدا و یزدخواستی،1389: 41).

همچنین، هوش فرهنگی قابلیت فردی برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیت­هایی است که از تنوع فرهنگی برخوردارند (تسلیمی و همکاران،1388: 35-33). این ویژگی مشتمل بر فهم و درک بنیان­های تعامل بین ­فرهنگی، توسعه دادن رویکردی خلاقانه و منعطف به تعامل­های بین فرهنگی و در نهایت ایجاد مهارتهای سازگاری و نشان دادن رفتارهایی است که می­توان آنها را در موقعیت­های بین فرهنگی یا چند فرهنگی اثربخش دانست و شامل سه عنصر دانش فرهنگی، توجهات فرهنگی و مهارت­های فرهنگی است (توماس و اینکسون[10]،1387: 23).

  • · هوش اخلاقی[11]

به تازگی پژوهشگران سازمانی، علاقه­مند به هوش اخلاقی رهبری شده­اند. این اصطلاح برای نخستین بار توسط بوربا[12] در سال 2001 در روان­شناسی وارد شد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف می­کند و معتقد است که برای تداوم موفقیت چه در سطوح فردی و چه در سطوح سازمانی بایستی اصول هوش اخلاقی شامل: درستکاری، مسئولیت­پذیری، دلسوزی و بخشش رعایت گردد (بوربا،2001: 23). همچنین، هوش اخلاقی، به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات باز و صادقانه و حقوق شهروندی است. در دنیای امروزی، تنها رهبران باهوش اخلاقی بالا می­توانند در سازمان، اعتماد و تعهد ایجاد کنند که مبنایی برای تجارت گسترده و درست است (سیادت و مختاری­پور،1388: 30)، آنها کار درست را درست انجام میدهند، اعمال آنها پیوسته با ارزش­ها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد بالایی ارائه می­دهند و همیشه کارها را با اصول اخلاقی پیوند می­دهند (مختاری­پور و کاظمی،1389: 36). همچنین پژوهشهای انجام شده در بیش از 100 شرکت نشان داد که هوش اخلاقی تأثیر بسیار قوی بر عملکرد مالی سازمان دارد (تورنر و بارلینگ[13]،2002: 305).

  • · هوش معنوی[14]

مفهوم هوش معنوی برای اولین بار در ادبیات آکادمیک روان­شناسی، در سال 1996 توسط استیونز[15] و بعد در سال 1999 توسط ایمونز[16] مطرح شد. به موازات این جریان گاردنر[17] (1999) مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد و پذیرش مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید (سهرابی،1387: 14).


[1] Emotional intelligence

[2] Bradbury and Greaves

[3] Diggins

[4] Bradbury and Greaves

[5] Mayer and Salovey

[6] Yvonne Stys and Shelley L. Brown

[7] Peter Salovey and Daisy Grewal

[8] Cultural Intelligence

[9] Earley and Ang

[10] Thomas, D. C. and Inkson, K

[11] Moral Intelligence

[12] Borba

[13] Turner and barling

[14] Spiritual Intelligence

[15] Stevens

[16] Emmons

[17] Gardner


مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش رقابتی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش رقابتی
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 47
فرمت فایل docx
حجم فایل 1077 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 44
مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش رقابتی

فروشنده فایل

کد کاربری 1113
کاربر

مبانی نظری و پیشینه پژوهش با موضوع هوش رقابتی

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوشمندی رقابتی مفهوم جدیدی نیست. شرکتها همیشه سعی داشته اند بدانند که رقبای آنها چه می کنند. این مفهوم از دهه 1980 جای خود را در محافل آکادمیک باز کرد. برخی از نویسندگان ادعا کرده‌اند مایکل پورتر(1980) محقق معروف مدیریت استراتژیک، با معرفی نیروهای پنج گانه رقابتی و استراتژیهای ژنریک، مفهوم هوشمندی رقابتی را خلق کرده است. پورتر در ایجاد انجمن متخصصان هوشمندسازی رقابتی [1]سال 1986 پیشگام بوده و نخستین شماره مجله هوشمندی رقابتی را در سال 1990 منتشر ساخته است(پیروت و دیگران[2]،2002،58-747 ).

بعضی کشورها، نظیر فرانسه، ژاپن، سوئد و ایالات متحده در استفاده از سیستم‌های هوشمند رقابتی پیشرفتهای قابل ملاحظه ای داشته اند. در این کشورها، هوشمندی رقابتی جایگاه خود را به عنوان یک عامل مهم در کسب مزیت رقابتی پیدا کرده است(گوست مولتی،2004 ).

حتی دانشگاه لوند در سوئد نخستین دانشگاهی است که در رشته هوشمندی رقابتی مقطع دکترا را دایر کرده است. به هر حال هوشمندی رقابتی از جمله مفاهیمی است که به سرعت رشد کرده و جامعه متخصصان هوشمندی رقابتی، در هر سال 40 درصد رشد داشته است(کالوف[3]، 1996،4). همچنین شرکتهای مشهور بسیاری، مانند: جنرال الکتریک، موتورولا، مایکروسافت، اچ پی، آی بی ام، ای تی اند تی، اینتل، تری ام، زیراکس، مرچ، کوکاکولا و کرایسلر همگی از سیستم‌های هوشمند رقابتی استفاده می‌کنند( شرماک[4]، 1995، 40 ).

MIS و سیستم های اطلاعات مدیریت[5] با این همه در دهه ی 1980 بود که سیستم های هوش کسب و کار پدیدار شدند تا امکان استفاده از اطلاعات پیرامونی با اثربخشی بیشینه فراهم شود.

اما از اوایل دهه 90 میلادی با تکمیل رویکرد های رنگارنگی از نظام های مدیریتی، موضوع هوش رقابتی به عنوان بخش اعظم هوش سازمانی در مجامع علمی فراگیر شد. در این دوران پژوهشگران رویکردهای گوناگونی را برای اندازه گیری هوش رقابتی و اثرهای آن در سازمان طرح ریزی نمودند و بکار گرفتند. اما از اوایل دهه 90 میلادی به عنوان بخش جدایی ناپذیر از ادبیات کسب و کار بین پژوهشگران و در مجامع علمی فراگیر شد. برآورد می شود از نظر حجمی بیش از 85 درصد هوش سازمانی را هوش رقابتی تشکیل می دهد و تا کنون اندیشه اندیشمندان بسیاری در دانشگاه های سراسر جهان به پردازش هوش رقابتی معطوف گردیده است (مارین و پولتر ،2004،80-165).

2-2-2- تعریف هوش سازمانی

«هوش سازمانی عبارت است از به کارگیری توان فکری سازمان برای دستیابی به رسالت و مأموریت در محیط رقابتی» (آلبرچ[6]،2010).

بر اساس نظر برخی ازصاحب نظرانِ هوشمندی سازمانی، می توان هوشمندی سازمانی را شامل جنبه های نرم هوشمندی و جنبه های سخت هوشمندی در نظر گرفت. بعد نرم هوشمندی بر فرایندهای هوشمندی منابع انسانی در سازمان شامل ایجاد شرایطی برای بهره گیری از هوش عاطفی (هیجانی) به وسیله کارکنان در سازمان و همچنین تقویت هوش فرهنگی در کارکنان به منظور انطباق با شرایط فرهنگی متنوع و محیط های کاریِ چندگانة فرهنگی است. همچنین بعد سخت هوشمندی سازمانی بر فرایند هوشمند کردن سازمان از جنبه ساختاری با به کارگیری ساختارهای سازمانی فناوری محور و ویژة موقت و همچنین فرایند هوشمندی مبتنی بر فناوری سازمان از طریق پایش مستمر فناوری ها و به کارگیری فناوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی در سازمان و فرایندهای اساسی و محوری سازمان، تمرکز دارد. بر اساس نظر آنها، هوشمندی ساختاری شامل دو شاخص تمرکز بر فناوری اطلاعات و تمرکز بر گرو ه های خودگردان می شود. همچنین هوشمندی انسانی بر اساس دو شاخص شامل مهار ت های فردی و مهارت های اجتماعی مورد سنجش قرار می گیرد(پوتاس،ارستین و کوچاک[7]،2010).

3-2-2- تعریف هوش رقابتی

امروزه ما افراد با هوش را نه فقط از روی توانای آنها در حل معماهای مختلف و یا از روی تستهای ضریب هوش بلکه از طریق صحبت کردن یا رفتارشان تشخیص میدهیم. یک فرد هوشمند سه ویژگی زیر را دارد.

- توانای استثنای در دریافت و فهم اطلاعات پیچیده از دنیای پیرامون

- توانای استثنای در برخورد و ابزار واکنش در برابر این اطلاعات

- توانای یادگیری سریع(پرسکات و همکاران،2002)

یکی از ویژگی های بارز عصر حاضر، تغییرات فزاینده در دانش بشری وعرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیک است (مهری و حسینی،1384 ، 2-189). در چنین شرایطی، سازمانها، به اطلاعات، به عنوان پشتیبان تصمیم گیریهای سطوح مختلف سازمان، نیاز دارند تا در سطح جهانی، رقابتی شوند و آنرا حفظ کنند. فراوانی اطلاعات در دنیای امروز موجب شده تا جمع آوری هر چه بیشتر اطلاعات، مد نظر نباشد، لذا بهره گیری از اطلاعات و تبدیل آن به هوشمندی کاربردی جهت هدایت تصمیم گیریهای سازمانی اهمیت یافته است. هوشمندی رقابتی به عنوان عاملی برای حفظ سازمان از خطرهای آتی و تشخیص فرصتهای نهفته عمل می نماید (کالوف،2008 ، 718-730).

لذا بنگاه های پیشتاز به دنبال افزایش مدیریت بر اطلاعات، و خلق و مهندسی هوشمندانه آینده سازمان هستند. از آنجایی که شرکتها همواره به دنبال اطلاع از موقعیت رقبای خود بوده اند، نمی توان هوش رقابتی را مفهوم جدیدی دانست. این مفهوم در سال ۱۹۸۰ به صورت آکادمیک توسط پورتر با معرفی نیروهای پنج گانه رقابتی و استراتژیهای ژنریک، مطرح گردید(مورفی[8]،2005). تعاریف بیشماری از هوش رقابتی توسط محققان بیان شده است؛ به طور کلی هوشمندی رقابتی فرآیند ارزش افزا، مستمر گردش دانایی، جهت پایش محیط داخلی و خارجی ساز مان است، که در این فرآیند، جنبه های رقابتی محیط از منابع قانونی، جمع آوری و تحلیل شده، و در نهایت جهت ارتقاء تصمیم گیری استراتژیک و عملیاتی مورد استفاده قرارگرفته است(رایتن[9]،2008).

در تعریفى دیگر، هوش رقابتی به معنای نظارت هدفمند و هماهنگ بر رقبای خود و شناسایی آنها در چارچوب یک بازار مشخص است و در واقع فرایند بکارگیری شیوه های قانونی و اخلاقی برای کشف، تهیه و تحویل به موقع اطلاعات مورد نیاز به تصمیم گیرندگانی است که می خواهند توان رقابتی کسب وکار خود را افزایش دهند(فلشر،رایت و تایندل[10]،2007)

"بن گیلاد" یکی از تئوریپردازان هوشمندی مینویسد: "هوشمندی رقابتی، کل شناختی است که یک شرکت از محیطی که در آن رقابت میکند در اختیار دارد و حاصل تجزیه و تحلیل ذرات بیشمار از اطلاعاتی است که روزانه شرکت را بمباران میکند. در پرتوی این دانش است که تصویر کاملی از وضعیت فعلی و آیندة صحنۀ رقابت پیشاروی مدیران نقش میبندد تا بتوانند بهتر تصمیم بگیرند(گیلاد،1999 ،33 ).


[1] - society for competitive intelligence professionals.

[2]- Peyrot et all (2002).

[3] - Calof , 1996

[4] - Shermach , 1995

[5] - BIS

[6] - Albrecht

[7] - potas , ercetin & kocak

[8] - Murphy

[9] - Roiten

[10] - Flisher,wright & Tindale


مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد هوش

مبانی نظری وپیشینه تحقیق در مورد هوش
دسته بندی مدیریت
بازدید ها 20
فرمت فایل doc
حجم فایل 43 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 33
مبانی نظری وپیشینه تحقیق  در مورد هوش

فروشنده فایل

کد کاربری 1627
کاربر

توضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش رفتار حل مسألۀ سازگارانه­ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت­گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می­شوند، کاهش می­دهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره­ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می­سازد(ایمونز، 1999؛ استرنبرگ[1]، 1997؛ به نقل از نازل[2]، 2004).

گاردنر[3] هوش را مجموعه توانایی­هایی می­داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می­شوند، به کار می­رود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بدنی ـ حرکتی، هوش­های فردی (که شامل هوش درون­فردی و بین­فردی می­شود)، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است (آمرام، 2005).

مفهوم تحلیلی غرب[4] از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات
می­شود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق[5] نسبت به هوش، مؤلفه­های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل[6] (یکپارچه) دربرمی­گیرد (نازل، 2004).

در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می­شود و روش­های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می­دهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راه­حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش­های کارآمد حل مسائل از ویژگی­های افراد باهوش است (سعیدی،1391).

معنویت

معنویت[7] به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی می­شود بیلوتا[8] معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است (جانسون[9]، 2001).

معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه­های مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان[10]، 2002).

ایمونز[11] تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می­تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش­بینی می­کند و قابلیت­هایی را مطرح می­کند که افراد را قادر می­سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر، ایمونز را مورد انتقاد قرار می­دهد و معتقد است که باید جنبه­هایی از معنویت را که مربوط به تجربه­های پدیدارشناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه­های عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد. (آمرام، 2005) می­توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل،[12] اخلاق[13] و شخصیت است را به نگاه شناخت­گرایانه آنان از هوش نسبت داد (نازل، 2004)



[1]. Sternberg R.

[2] Nazel

[3]. Gardner H.

[4]. Western analytic concept

[5]. Eastern synthetic aproach

[6]. Integrative relation

[7].Spirituality

[8] . Bilouta

[9]- Janson

[10]. Vegan

[11]. Emmons

[12]. Intention

[13]. Morality